مشروح مذاکرات مجلس ملى، دوره14
[1396/05/17]
جلسه: 3 صورت مشروح مجلس روز سهشنبه 16 اسفندماه 1323
فهرست مطالب:
1- تصویب صورت مجلس
2- راجع به استوارنامه آقاى سید ضیاءالدین طباطبایى
3 - موقع و دستور جلسه- ختم جلسه
مشروح مذاکرات مجلس ملى، دوره14
جلسه: 3
صورت مشروح مجلس روز سهشنبه 16 اسفندماه 1323
فهرست مطالب:
1- تصویب صورت مجلس
2- راجع به استوارنامه آقاى سید ضیاءالدین طباطبایى
3 - موقع و دستور جلسه- ختم جلسه
(مجلس یک ساعت و سه ربع قبل از ظهر به ریاست آقاى اسعد تشکیل گردید)
صورت مجلس روز یکشنبه 14 اسفند ماه را آقاى جواد مسعودى منشى قرائت نمودند
(اسامی غایبین جلسه گذشته که ضمن صورت مجلس خوانده شده است:
غایبین بیاجازه - آقایان ،مؤید قوامی -کفایی- سلطانی)
1- تصویب صورت مجلس
رئیس- در صورت مجلس نظرى نیست؟(گفته شد خیر)
صورت مجلس تصویب شد .
2 - مذاکره راجع به استوارنامه آقاى سید ضیاءالدین طباطبایی
رئیس- اعتبارنامه آقاى سید ضیاءالدین مطرح است آقاى دکتر مصدق
دکتر مصدق- من بیست سال است ملت ایران را ندیدهام به ملت ایران تعظیم میکنم و امیدوارم رشد ملى این قدر باشد که نظم را در جلسه رعایت کنند من خیلى میل دارم که مطالب را سربسته بگویم و این نطقى را که من تهیه کردهام دال به رحمت مدعى است: تلفنهایى که به من رسید ملاقاتهایى که با من شد و هر کس هم که مرا ملاقات کرد مرا مجبور کرد که قبل از خواندن این نطق یک عرایضى بکنم این طور شدت داده بودند که من در حزب توده هستم و با حزب توده بستگى دارم و به جهت بستگى با حزب توده با آقا سید ضیاءالدین مخالفت میکنم. من بیست و دو سال است که با ایشان مخالفم مخالفت امروز من چه دخلى با حزب توده دارد. از آقایان مخالفین حزب توده خواهش مى کنم که مخالفت خود را پس بگیرند اگر پس نگیرند من در اینجا هیچ صحبت نخواهم کرد . . .
دکتر رادمنش- پس میگیرم.
+++
دکتر مصدق- یکى بود؟
فداکار- بنده هم پس میگیرم
دکتر مصدق- دفاع از وطن واجب عینى نیست واجب کفایى است اگر یک نفر حاضر شد که دفاع از وطن بکند از گردن دیگران ساقط مى شود من میخواهم در راه وطن شربت شهادت را بچشم من میخواهم در راه وطن بمیرم من میخواهم در قبرستان شهداى آزادى دفن بشوم، من تا آخر عمر براى دفاع از وطن حاضر میباشم. در روزنامه رعد امروز دیدم که اقدامات آقاى سید ضیاءالدین طباطبایی را به مدرک فرمان شاه قرار داده بودند که چون شاه فرمانى به ایشان دادند ایشان هم اقداماتى نمودهاند خواستم عرض کنم که کودتا در شب سوم حوت شد و فرمان شاه در ششم حوت به ولایات مخابره شد پس فرمان شاه بعد از کودتا بوده و در نتیجه کودتا بوده. اگر فرمان شاه در اثر کودتا نبود چطور مدیر روزنامه رعد رئیسالوزرا میشد دیگر آدم با سابقه و یا قبول عامهاى نبود که ایشان بیایند و رئیسالوزرا بشوند! در آن فرمان به ایشان مأموریت انجام ریاست وزرایى دادند کدام سابقه حکم میکرد که رئیسالوزرا مردم را حبس بکند مردم را گرفتار بکند نیک و بد را با هم بسوزاند. آقا یک روزنامهنویس بودند و فرمانده قوا نبودند، با چه وسیله قشونى که در تحت سرپرستى کلنل ایمانس انگلیسى بوده در تحت اختیار آوردند. اگر قشونى که در تحت اختیار داشتند به امر آقا بوده که آقا قرارداد را ملغى فرمودند وقتى که تلگراف آقا به شیراز رسید قنسول انگلیس گفت که مرده گربه را کسى چوب نمیزند، قرارداد مرده بود محتاج به موت نبود، قرارداد را کى بسته بود؟ وثوقالدوله و سرپرستى کاکس که نظر استعمار داشت ولى همه مأمورین انگلیسى صاحب این نظر نیستند بنده مأمورین خوب از انگلستان دیدهام من مأمورین بسیار شریف و وطندوست از انگلستان دیدهام من مذاکراتى در شیراز و در تهران با اینها دارم یک روزى ماژور هود قنسول انگلیس آمد به من گفت ما حکم دادهایم تنگستانىها را بلند بکنند من حالم به هم خورد گفت شما چرا حالتان به هم خورد گفتم چون این صحبتى که کردید نه در نفع شما بود نه در نفع ما گفت توضیح بدهید گفتم شما از پلیس جنوب شکایت دارید و میگویید که پلیس جنوب در شیراز منفور است پس وقتى که شما پلیس جنوب را مأمور بیشه تنگستان بکنید بر منفوریت آنها افزوده میشود تنگستانىها اگر شرارت میکنند من تصدیق میکنم اگر بعضى از آنها راهزنى میکنند من تصدیق دارم اگر آنها را پلیس جنوب تنبیه کند آنها جزء شهدا و وطنپرستها میشوند و من راضى نیستم ولى اگر من که والى هستم آنها را تنبیه کنم به وظیفه خودم عمل کردهام و کار صحیحى کردهام گفت توضیحات شما مرا قانع کرد شما کار خودتان را بکنید من از شما تشکر میکنم بعد از چند روز من تنگستان را امن کردم و ماژور هود آمد از من تشکر کرد این سابقهای است که من با ماژور هود قنسول انگلیسى دارم با کلنل فریزر هم که امروز ماژر ژنرال فریزر شده سابقه دارم آقاى مؤیدالشریعه که یکى از ملاکین شیراز است روزى که من استعفا داده بودم و هنوز شاه استعفاى مرا قبول نکرده بود آمد به من شکایت کرد و گفت از پلیس جنوب شکایت دارم گفتم شکایت خودتان را بگویید گفت شب عید است و محصول من در اطراف شهر بلند است و آنجا میخواهند پلیس جنوب اسبدوانى بکنند من با پلیس جنوب هیچ مکاتبه رسمى نمیکردم ماژر ادریس میرزا که پسر وکیلالسلطنه وکیل دوره اول بود او پلیس جنوب بود به کلنل فریزر پیغام دادم که آقاى مؤیدالشریعه شکایت دارند که اراضى او به واسطه اسب دوانى از میان میرود و زراعت او خراب میشود کلنل به من پیغام داد بعد از این که اسبدوانى در آنجا تمام شد مقوم میفرستیم هر چه خسارت میشود میپردازیم من خیال کردم که کار بزرگى براى مؤیدالشریعه انجام دادهام او را خواستم و به او گفتم او گفت مقصود من انجام نشد مقصود من این است که در این زمین اسبدوانى نشود اگر اسبدوانى بشود این عادت جارى خواهد شد و ملک من همیشه دچار این خسارت خواهد بود گفتم والله بیش از این از من کارى ساخته نیست روز بعد دعوتى از پلیس جنوب رسید که مرا دعوت به اسبدوانى کرده بودند من روى کاغذ خصوصى براى پلیس جنوب
+++
نوشتم در جایى که صاحبش راضى نیست اسبدوانى بشود و شما هم اجبارى ندارید در زمین مردم که راضى نیست اسبدوانى بکنید من حاضر نمیشوم کلنل فریزر مرا پاى تلفن خواست و گفت کاغذ شما یک درس بزرگى براى من بود و فردا مىآیم پیش شما و آنچه را که نظر دارید انجام میدهم فردا آمد یک نفر را هم آورد و گفت این کیست گفتم این میرزا محمدخان زند نماینده قوامالملک است گفت دیگر نماینده کیست گفتم نماینده فرمانفرما هم هست گفت اگر این نماینده فرمانفرما بگوید که در سلطان آباد ملک فرمانفرما اسبدوانى بکنیم ضررى براى مالک نیست شما به اسبدوانى مىآید گفتم البته. با این که تمام دعوتها براى فردا منتشر شده بود و تمام چادرها زده شده بود جار زدند تمام دعوتها را جمع کردند و براى سه روز دیگر اسبدوانى را در سلطان آباد قرار دادند و از من دعوت کردند و بنده حاضر شدم این هم یک سابقه کلنل شریف انگلیسى است که در شیراز دیدم دیگر از اشخاصى که من هرگز او را فراموش نمیکنم و هیچ قت مراحم او را و محبتهاى او را از نظر دور نمیکنم سرپرسى لرن رئیسالوزراى انگلیس است که حقیقتاً مرد بزرگى و وطنپرستى است که هر وقت مرا میدید و من راجع به مملکت خودم با او صحبت میکردم و در مصالح ایران با او نظریاتى میگفتم میگفت من به شما تحسین میکنم که شما وطن خودت را دوست دارى حالا این که از انگلیسها من تمجید میکنم دول اتحاد جماهیر شوروى نگویند که من از جنبه بیطرفى خارج شدهام من یک کارى هم با رنشتن وزیر مختار دولت اتحاد جماهیر شوروى داشتم از شیراز که آمده بودم من وزارت مالیه را قبول نمیکردم چهار پنج ماه کار وزارت مالیه با کفالت میگذشت روزى که من به وزارت مالیه رفتم دیدم کسى کاغذى آورد گفت این را رنشتن داده که این را امضا کنید دیدم اجارهنامه بانک استقراضى است کابینه قوامالسلطنه تصویبنامهاى صادر کرده بود که بانک استقراضى براى مدت سى سال به اجاره تجارتخانه شوروى داده شود و نظر دولت شوروى این بود که چون انبار نداشتند این بانک را براى انبار اجاره بکنند این اجارهنامه را تنظیم کرده بودند آوردند که من امضاء کنم من به مسیو رنشتن پیغام دادم که میخواهم شما را ملاقات کنم گفت من فردا نهار منتظر شما هستم فردا رفتم در سفارت نهار که خوردیم گفت اجارهنامه را چرا امضا نکردید گفتم والله حقیقتش این است که من استنکاف از امضاى اجارهنامه ندارم ولى این اجاره را براى خود شما صلاح نمیدانم گفت چرا گفتم مردم این طور تصور میکنند که شما آنچه در نتیجه معاهده دادهاید میخواهید از ما پس بگیرید شما در این معاهده از قرض گذشته خیلى چیزها به ایران دادید بناهاى خودتان را به ایران واگذار کردید ولى این اجارهنامه که شما از ما مىخواهید بگیرید وقتى عدهاى از اتباع شما در آنجا مسکن کردند مردم ایران به شما خوشبین نخواهند بود و خواهند گفت که دولت شوروى آنچه را به ما داده است تدریجاً میخواهند از ما پس بگیرد گفت حقیقتاً من هم با شما موافقم و من هیچ متوجه نبودم گفت اجارهنامه را پاره کنند و پس بگیرند من آمدم تصویبنامه را هم پاره کردم و امضاء نکردم پس حقیقتاً مأمورین متفقین ما حقیقتاً بعضىهاشان به قدرى خوب هستند که هر قدر بخواهیم اظهار تشکر کنیم کم است ولى البته مأمورین بدى هم داشتند که آنها مأمورین استعمارى بودند مثل کاکس که آمد در ایران قرارداد وثوقالدوله را با انگلیس گذاشت نمیشود همه را پاى هم گذاشت هر دولتى خوب دارد بد دارد البته نظریات آنها نظر دولتهاى متفقین ما نیست نظریات متفقین ما جز خوبى و احسان چیزى نیست مأمورین آنها فرق میکند سیاست آنها فرق دارد یک مأمورى شاید تصور کند که اگر ایران را به طور استعمار اداره بکنند براى دولت خودش خوب باشد یک مأمورى هم شاید این نظر را داشته باشد که باید ایران روى پاى خودش باشد و آزاد باشد و مملکت مستقلى باشد و در کار او هیچ کس دخالت نکند البته ما کدام مأمور را میخواهیم و موافقت میکنیم با آن مأمورى که آزادى و استقلال ما را محترم بدارد(صحیح است) قرارداد وثوقالدوله در یک موقع بدى گذشت در چه وقت بود وقتى که
جامه ملل درست شده بود نظر جامعه ملل آیا این بود که بیایند دول را
+++
تحتالحمایه قرار بدهند و با آنها قرارداد ببندند؟! نه. نظر جامعه ملل این بود که دول آزاد باشند مستقل باشند دول اختیارات خود را از دست ندهند و خودشان در هر کارى که میخواهند دخالت بکنند این نظر جامه ملل بود بود چه جهت داشت که قرارداد ملغى شد: یکى این که قرارداد را سرپرسی کاکس با نظر دولت انگلیس نبسته بود و البته خود دولت انگلیس هم بعد متوجه شد که این کار خوبى نیست و بعد عدم رضایت ملت ایران. ملت ایران راضى نبود پس از آن بیانیهاى که دولت آمریکا داد که ما باید همیشه مرهون آن بیانیه باشیم و این بیانیه را من باید یک مرتبه دیگر براى اظهار سپاسگزارى در این مجلس بخوانم: تهران سفارت امریکا دولت ممالک متحد امریکا به شما دستور میدهد که نزد زمامداران ایران و اشخاص علاقهمند این موضوع را که دولت اتازونى از مساعدت نسبت به ایران امتناع ورزیده است تکذیب نمایید. آمریکا همواره علاقه خود را براى سعادت ایران به طرق بسیار ابراز و اظهار داشته نمایندگانى که از طرف دولت امریکا در کمیسیون صلح پاریس عضویت داشتهاند مکرر کوشش و مجاهدت کردهاند که سخنان نمایندگان ایران را در کنفرانس صلح مورد استماع قرار دهند نمایندگان امریکا متعجب بودند که چرا مجاهدت آنها بیش از این به تقویت و مساعدت تلقى نمیشود لکن اکنون معاهده جدید (منظور معاهده 1919) معلوم داشت که به چه علت امریکایىها قادر نبودند سخنان نمایندگان ایران را به اصغا برسانند و نیز معلوم میگردد که دولت ایران در تهران با مساعى نمایندگان خود در پاریس مساعدت و تقویت کافى ننمود دولت امریکا معاهده جدید ایران و انگلستان را با تعجب تلقى مینماید .
این هم بیانیهاى بود که در آن وقت دولت امریکا داده است پس وضع قرارداد این بود. آن وقت آقا در بیانیه خود این طور مرقوم فرمودهاند که قرارداد را من ملغى کردم بنده از آقا سؤال میکنم اگر آقا قبل از الغا با نمایندگان انگلیس داخل در مذاکره شده بودند و الغا کردند پس البته در یک کلیاتى مذاکره کردند که کودتا جزء آن بوده است. اگر خیر با نمایندگان انگلیس داخل مذاکره نشده بودند به چه ترتیب قرارداد را ملغى کردند قرارداد یک عقد دو طرفى است یعنى یک عمل دو طرفى است عقد است عقد محتاج به ایجاب و قبول است اگر یکى از طرفین موافقت نکند فسخ قرارداد ممکن نیست از آقا تعجب میکنم که میگویند مذاکراتى نفرمودند چطور قرارداد را ملغى فرمودند چطور تصور فرمودند که دولت انگلیس ضعف پیدا کرده باشد و با الغا قرارداد مخالفت بکند حالا موضوع قرارداد چیست: ماده اولش مینویسد دولت انگلستان با قطعیت هر چه تمامتر تعهداتى را که مکرر در سابق براى احترام مطلق استقلال و تمامیت ایران نموده است تکرار میکند: ماده دوم: دولت انگلستان خدمات هر عده مستشار متخصصى را که براى لزوم استخدام آنها در ادارات مختلفه بین دولتین توافق حاصل گردد به خرج دولت ایران تهیه خواهد کرد. این مستشارها با کنترات اجیر و به آنها اختیارات متناسبه داده خواهد شد. کیفیت این اختیار بسته به توافق بین دولت ایران و مستشارها خواهد بود .
ماده سوم: دولت انگلیس به خرج دولت ایران صاحبمنصبان و ذخایر و مهمات سیستم جدید را براى تشکیل قوه متحدالشکلى که دولت ایران ایجاد آن را در نظر دارد تهیه خواهد کرد عده و مقدار ضرورت صاحب منصبان و ذخایر و مهمات مزبور به توسط کمیسیونى که از متخصصین انگلیسى و ایرانى تشکیل خواهد گردید و احتیاجات دولت را براى تشکیل قوه مذبور تشخیص خواهد داد معین خواهد شد. در واقع دو ماده مهم در این قرارداد است یک راجع به مستشاران است یکى راجع به قشون. این هم موضوع قرارداد است. اگر آقا قرارداد را ملغى کرده بودند چرا بعد از این که رئیسالوزرا شدند قشون جنوب را به رسمیت شناخته و چرا اهمیت مستشار مالیه را که مرحوم مشیرالدوله پس از این که رئیسالوزرا شدند بعد از کابینه وثوقالدوله براى تفتیش نفت در کمیسیون انگلیس و ایران به لندن فرستادند ایشان به ایران رجعت دادند. همان قشونى که آقا در تلگراف
+++
خودشان مرقوم فرمودهاند که در تحت امر ایشان بوده آقا را از این مملکت بیرون کرد و اگر در موقع تشریف بردن احتیاج به وجه نداشتند چرا از مالیه ایران وجه گرفته و اگر محتاج وجه بودند آقا بفرمایند در این بیست و دو سال با چه سرمایه تحصیل علوم کردند و با چه سرمایه املاکى جمعآورى کردند. اهالى یزد که کاغذ و تلگراف تا آنجا چند روز لااقل میرسد از ورود آقا چطور مستحضر شدند و آقا را که بعد از بیست و دو سال نسیاً منسیا بوده از روى چه نظر انتخاب نمودند فقط یزدى بودن که براى مدرک انتخاب کافى نیست من اهل آشتیان هستم و از آشتیان یک رأى هم ندارم. از خواص آقا شنیده شد که دو میلیون تومان اهالى یزد براى تشکیلات حزبى آقا دادهاند یزدىها این تمول را از کجا آوردهاند و این سخاوت محیرالعقول را براى چه به خرج دادهاند! یا زیر بار این حرف نمیرویم ملت ایران بیدار است، ملت ایران به این حرفها فریب نمىخورد ملت ایران از زمامداران سیاست درخواست تجدیدنظر دارد. در این سال که محصول ایران چند برابر سالهاى قبل است در این سال که علامت خشکسالى آشکار است و باید آذوقه سال آتى تأمین بشود سیلوى ما دو ماه هم ذخیره ندارد ایرانى باید خانه خودش را اداره نماید. ایرانى حاضر نیست که رؤساى خودش را خارج کند و به جاى آنها رؤساى خارجى بگمارد این است موضوع نطق من که چون جنبه تاریخى هم دارد نطقى را که تهیه کرده ام آن را هم میخوانم .
دکتر مصدق- از دوره هفتم تقنینیه که من از سیاست دور شدم قریب 16 سال مى گذرد که اغلب در احمدآباد از دهستان ساوجبلاغ به فلاحت مشغول و خیالم ناراحت و از آتیه خود بىنهایت نگران بودم و گاه مىخواستم که با پاى خود به زندان قصر بروم و در آنجا روحاً و جسما ًهر دو مقید بمانم تا این که در پنجم تیرماه 1319 بدون جهت و دلیل مرا چند روز در زندان موقت تهران محبوس و از آنجا به زندان بیرجند انتقالم دادند در عرض راه و در زندان دو مرتبه اقدام به خودکشى نمودم و پس از 6 ماه تحمل سختى و مشقت از آنجا مرا به احمدآباد آوردند و تحت نظر مأمور شهربانى بودم تا شهریور 1320 که تمام مقصرین سیاسى خلاص شدند حکم آزادى من هم رسید و تصمیم گرفتم که در همانجا بمانم و در سیاست مداخله ننمایم انتخابات این دوره که شروع شد به من نوشتند که دورى از اوضاع صلاح نیست اگر اهل نهران در هفت دوره اخیر نتوانستند به من رأى بدهند در عقیده خود باقى هستند و چون میگویند انتخاب دوره 14 تقنینیه آزاد است میتوانند اعتماد خود را به من اظهار نمایند درد این است که از خدمت سرباز زنم و باز در کنج عزلت و انزوا بمانم اگر امور اجتماعى خوب نباشد امور انفرادى هم بد میشود پس لازم است که اول هر کس در اصلاح جامعه بکوشد و بعد امور انفرادى را اصلاح نماید در مقابل این منطق نتوانستم جوابى بدهم و مردد بودم که چه تصمیمى اتخاذ کنم چنانچه قبول نمىکردم مىگفتند همه چیز این اشخاص از این مملکت و از این مردم است و امروز که موقع خدمت است خودخواهى مانع است که قبول خدمت کنند حالا هم که قبول کردهام نمیدانم که با این اوضاع چه خدمتى میتوانم بکنم اگر حرف حساب در این مجلس اثر نکند و اگر ما در سیاست عالیه مملکت آزاد نباشیم چون من عرض خود را ببرم و زحمت آقایان را فراهم نمایم معروف است که در استبداد صغیر مشیرالسلطنه صدراعظم محمدعلى شاه به مردم گفت شاه مجلس را مرحمت مىکنند با این شرط که وکلا در سیاست دخالت ننمایند اگر غرض از مجلس آن است که وکیل مانع جریانات شود و با هر چه پیش آید بسازد و دم فرو بندد نه من تصور میکنم که تمام آقایان همچون وکالتى را نخواهند و قبول ننمایند و اگر وکیل آزاد است و مىتواند در مصالح عمومى نظریات خود را اظهار کند وقتى که مصالح عمومى در پیش است از هیچ چیز نباید ملاحظه نماید و باید همه چیز خود را براى خیر و صلاح وطن بخواهد اگر وطنپرستى بد است چرا دول بزرگ هر چه خوب است براى وطن خود مىخواهند و اگر دموکراسى خوب نیست چرا این رژیم را به تمام معنا در ممالک خود اجرا مینمایند اگر آزادى جراید مضر است چرا در آن ممالک متعرض جراید
+++
نمیشود اگر اخلاق خوب مستحسن نیست چرا در هر کجا که نفوذ دارند براى توسعه نفوذ خود مشوق مردمان بد اخلاقاند مردمان با اخلاق کسانى نیستند که برخلاف مصالح جامعه قیام کنند آنها کسانى نیستند که نیک و بد را با هم بسوزانند و از حیثیات هموطنان خود بکاهند با کسى غرضى ندارند میگویند آنچه را که باید در نفع جامعه بگویند امیدوارم که ما نمایندگان دوره 14 پیروى این اصل باشیم و ثابت کنیم که ملت ایران طالب استقلال است و آن را به هیچ قیمتى از دست نمیدهد ملت میخواهد که خارجى از این مملکت برود و در امور مطلقاً دخالت نکنند و انتظار دارد که لفظاً و معناً استقلال او را محترم شمارند
و چون از مطلب نباید دور شد از مقدمه میگذرم و داخل موضوع میشوم .
شب سیم حوت 1299 سیم تلگراف شیراز و تهران قطع شد و قریب سه روز کرسى یکى از ایالات مهم از مرکز بىخبر بود و هر کسى این پیش آمد را به نوعى تعبیر میکرد تا این که پرده از روى کار برداشته شد و تلگراف سلطان احمد شاه به این شرح رسید از تهران به شیراز شب ششم حوت حکام ایالات و ولایات در نتیجه غفلت کارى و لاقیدى زمامداران دورههاى گذشته که بىتکلیفى عمومى و تزلزل و امنیت و آسایش را در مملکت فراهم نموده ما و تمام اهالى را از فقدان یک دولت متأثر ساخته بود مصمم شدیم که به تعیین شخص لایق خدمتگذارى که موجب سعادت مملکت را فراهم نماید به بحرانهاى متوالى خاتمه دهیم بنابراین به اقتضاى استعداد و لیاقتى که در جناب میرزا سید ضیاءالدین طباطبایی سراغ داشتیم اعتماد خاطر خود را متوجه به معزىالیه دیده ایشان را به مقام ریاست وزرا انتخاب و اختیارات تامه براى انجام وظایف خدمت ریاست وزرایى به معزىالیه مرحمت فرمودیم شهر جمادىالاخر 1339 چون روز گذشته روزنامه رعد امروز در شماره 106 دستخط شاه را منتشر نموده و آن را دلیل برائت مرتکب کودتا دانسته است تذکر میدهم که کودتا شب 3 حوت واقع و دستخط شاه شب ششم حوت به ولایات مخابره شده است و این دستخط در اثر کودتا است و الّا سابقه نداشت که یک مدیر روزنامه که نه طى مراحل ادارى نموده و نه مقبولیت عامه داشته است یک مرتبه رئیسالوزرا بشود و دیگر این که در این دستخط اختیارات تامه براى انجام وظایف خدمت ریاست وزرا صادر شده و به آقا مأموریت نداده بود که مردم را حبس کند و نیک و بد را با هم بسوزاند چون من مردد بودم که شخص طرف اعتماد مدیر روزنامه رعد است با دیگرى تصمیم گرفتم که در صورت اول تسلیم نشوم و خود را براى هر گونه پیش آمدى حاضر نمایم و پس از آن که به وسیله رئیس تلگرافخانه تحقیق و معلوم شد که مدیر روزنامه رعد است تصمیم غیر قابل تردید خود را اجرا نموده و تلگراف زیر را به شاه مخابره نمودم
6حوت 1299 از شیراز بعد از عنوان
دستخط جهان مطاع تلگرافى به واسطه تلگرافخانه مرکزى زیارت شده در مقام دولتخواهى آنچه میداند به عرض خاکپاى مبارک میرساند که این تلگراف اگر در فارس انتشار یابد اسباب بسى انقلاب و اغتشاش خواهد شد و اصلاح آن خیلى مشکل خواهد بود چاکر نخواست در دولتخواهى موجب این انقلاب شود و تاکنون آن را مکتوم داشته هرگاه تلگراف مذبور بر حسب امر ملوکانه و انتشارش لازم است امر جهان مطاع مبارک صادر شود که تلگرافخانه انتشار دهد. بلافاصله بعد از مخابره این تلگراف بیانیه رئیس دولت و رئیس کل قوا رسید و مردم بیشتر به عدم صداقت گفتههاى آنها پى برده و عموم اهل شهر بر علیه حکومت جدید قیام نمودند به طوری که فتحالدوله اهل تهران که در شیراز بود و تلگراف تبریکى به رئیس دولت مخابره نموده بود در خطر جانى واقع شده و قونسول انگلیس او را با خود نزد اینجانب آورد و تقاضاى تأمین نمود و آقاى سید ضیاءالدین طباطبایی هم چون از اوضاع شیراز مستحضر شد شب 10 حوت این تلگراف را به من مخابره نمود .
بعد از عنوان- آگاهى یافتهام که تلگراف تصدى مرا به شغل ریاست وزرا انتشار نداده و گفتهاید که از حدوث اشکالات احتراز نمودهاید این خبر به اینجانب معلوم داشت که
+++
حضرتعالى از وضعیات بىاطلاع و افق تهران را همان طور تصور کردهاید که قبلاً دیده و عیناً مشاهده کردهاید نه چنین نیست دورى مسافت و بىاطلاعى از جریان حضرتعالى را از اطلاعات مفید محروم داشته است این حکومت جدیدالتشکیل که به اسلحه و آتش یک سر کرده و نماینده اقتدار قشونى است به کسانى که در معبر او ایجاد اشکالات نمایند جز مشت چیزى نشان نمیدهد و در لحظه واحد جان و مال و عایله اشکال کنندگان به عنوان رهینه صداقت آنها در معرض تهدید گذارده میشود و این زبرى و خشونت نه براى مصالح شخصى است بلکه براى مصالح وطنى است که هر اقدامى را مجوز و مشروع میسازد. بنابراین تصور این که قرائت دستخط اعلیحضرت اقدس همایون شاهنشاهى ارواحنا فداه محتمل است حدوث اشکالى را تولید کند بالمره فکرى نارسا بوده است با کمال اقتدار و با نهایت نیرومندى لازم است وظیفه خود را ایفا نمایید تشکیل این دولت وطنى و اصلاح کننده را هیچ کس جز خیانت کار نمیتواند تردید کند آن هم فوراً تنبیه میشود من در اینجا تمام رجال پوسیده دروغین را توقیف کردم نداى اصلاحات داده و با تهور و جسارت قشونى که در تحت امر دارم هر مانع و مشکلى را به هیچ میشمارم حضرتعالى نیز اگر میخواهید نماینده چنین دولتى باشید با جسارت قدم برداشته اصلاحات را در خطه مأموریت خودتان شروع کنید و از تقویت بىنهایت اینجانب استفاده نمایید و باور کنید که اشخاص دانشمند و بیغرض را مجالى شایسته به دست آمده است و بىپرده همان طور که عادت من است به حضرتعالى سابقه میدهم که نسبت به شخص شما خوش بین و خیلى مایلم که از شما حضرتعالى شخص شایسته در اصلاحات فارس استفاده کنم به طور متقابل لازم است از صداقت و صمیمیت حضرتعالى آگاه کردم بنابراین منتظرم که خودتان براى خودتان تعیین تکلیف نمایید ولى در همین حال هم خود را از ذکر این نکته که باز یک شمه از صمیمیت و صداقت من است ناچار مىبینم و آن است که انتخاب طریق جز صداقت و راست گفتارى براى اشخاصى که مرجع این سؤالات من میشوند مصحلت نیست و موجب زیان خودشان میشود امیدوارم به نام وطن و به نام اصلاحات حضرتعالى از آن فاصله بعدى آغوش گشوده مرا برادرانه در بغل گرفته کمک و مظاهرت خودتان را به احترام منافع ملى به من اهدا نمایید روش و منشور خودم در بیانیهاى که امر دادهام به ولایات مخابره کنند لامحاله ملاحظه و از عقاید اینجانب آگاهى یافتهاید ریاست وزرا به این تلگراف جوابى ندادم و چون در بیانیه خود نوشتهاید که قرارداد را ملغا نمودم عرض میکنم که در 19 میزان 1299 که به ایالت فارس منصوب شدم و قرارداد انگلیس و ایران ملغا نشده بود نخواستم به قشون جنوب رسمیت بدهم و با رمزکارگذارى کل بنادر این تلگراف را به مرکز مخابره نمودم: اداره پلیس جنوب که از قرار مذکور سه هزار نفر است کتباً و شفاهاً با ایالات رجوعاتى داشته و دارند و در مواقع رسمى و اعیاد هم حاضر میشدند مستدعى است تکلیف معین فرمایید که روابط آنها از چه قرار باید باشد 2630/ 19 میزان کابینه مرحوم مشیرالدوله تلگراف مرا بلاجواب گذارد و چون سابقه را تأیید نکرد این طور صلاح دیدم که به قشون جنوب رسمیت ندهم و با آنها رسماً مکاتبه نکنم و سلام رسمى را که آن وقت به یکى دو دفعه محدود نبود و در تمام اعیاد مذهبى انعقاد مىیافت ترک کنم و آنها را نپذیرم ولى آقا که قرارداد را ملغا نموده بود معلوم نشد به چه دلیل قشون جنوب را به رسمیت شناخت و آنها را به موجب تلگرافى که قرائت میشود به تهران احضار نمود. تلگراف رمز شب 12 حوت از تهران به شیراز ایالت جلیله فارس- براى اطلاع حضرتعالى اعلام میدارد به فرمانده قشون جنوب امر شده است که یک ستون قشون با توپخانه به تهران اعزام دارند 11 حوت 1401 سید ضیاءالدین طباطبایی ریاست وزرا.
وصول این تلگراف بر تأثرات عمومى افزود و هر کس که روزنامههاى گلستان هفتم رجب 1339 و استخر 24 حوت و سایر شوراى مطبوعات 25 حوت و عصر آزادى 20 حمل 1300 را بخواند میتواند به وطنپرستى اهالى فارس و حقیقت افکار عمومى متوجه گردد اهالى روز به روز بر مقاومت
+++
خود افزودند و من به هیچ یک از تلگرافات آقا جواب ندادم در نتیجه مذاکرات با آقاى کلنل فریزر فرمانده کل قشون جنوب این تلگراف را به شاه مخابره نمودم از شیراز به تهران بعد از عنوان نظر به آثار پیش آمدهاى محتملالوقوع و کسالت مزاجى که بغتتاً عارض شده چاکر را از تحمل زحمت فوقالعاده و مقاومت ممنوع مینماید و تا ورود آقاى قوامالملک از محال ابواب جمعى خودشان به هر زحمت باشد حوزه ایالتى را مراقبت مینماید و بعد از ورود ایشان امر امر مبارک خواهد بود 16 حوت 1299 شمسى .
غرض از آثار پیشامدهاى محتملالوقوع که در این تلگراف نوشته شده همان خلع سلطان احمد شاه از سلطنت ایران است که براى من مثل روز روشن بود زیرا موقعى که شاه در لندن حاضر نشد در دعوت رسمى دولت انگلیس از قرارداد اسمى ببرد و آن را بشناسد به این که ناصرالملک به او گفته بود اگر مقاومت کند از سلطنت خلع میشود شاه وطن پرست بر مقاومت خود افزود و از قرارداد اسمى نبرد براى شاه چه بالاتر از این که امروز نامش به نیکى برده شود حوادثى که موجب بلندى نام میشود کم است و شاید در عمر کسى به این حوادث تصادف نکند خوشبخت کسانى که از این حوادث استفاده کنند و بدبخت کسانى که خود را مطیع پیش آمد نموده و با هر ناملایمى بسازند در سلسله سلاطین قاجار هفت نفر سلطنت نموده که از آنها فقط دو نفر پادشاه نامى شدهاند اول مظفرالدین شاه است که در سلطنت او آزادى نصیب ملت شد و بعد احمد شاه است که تن به اسارت نداد و از سلطنت گذشت ای کاش که این پادشاه جوان بخت به کودتا تسلیم نمیشد و زودتر مقام سلطنت را ترک میکرد .
از شاه جوابى نرسید و معلوم نیست که با نظریات من موافقت میکند و مرا به ایالت فارس باقى میگذارد یا این که منتظر است قوامالملک از فسا بیاید و افکار عمومى را ساکت کند و بعد استعفاى مرا قبول نماید چون احساسات روز به روز بیشتر و مردم آشوب طلب میخواستند از اوضاع سوء استفاده کنند و مقاصد خود را انجام دهند براى جلوگیرى از اغتشاش در حوزه ایالتى و تحریکات متنفذین در 24 حوت از اعیان شهر این پیشنهاد رسید شیراز 4 رجب 1339 مطابق حوت 1299- بعد از عنوان- چون پارهاى بىنظمىها در اطراف این ایالت شروع شده سارقین دست به کار هرزگى و شرارت زده در ظرف این چند روز چندین اتفاق غیر منتظر افتاده و ناامنى دارد انتشار پیدا مینماید و در این موقع بعضى هنگامه طلبها ممکن است براى تأیید بىنظمى و به هم خوردگى به بعضى عملیات بپردازند لازم است تلگرافاتى که به تلگرافخانه فرستاده میشود در تحت نظر ایالت باشد استدعا میشود به ریاست تلگرافخانه مرکزى امر و مقرر فرمایید تلگرافاتی که به نقاط گفته میشود قبل از این که به نظر کارگذاران حضرت اشرف عالى برسد مخابره ننمایند و تلگرافات مخل نظم اصلاح مملکت را توقیف فرمایند ابوالقاسم نصیرالملک- مؤیدالملک- محمد باقر لطفعلى نورى- فضلعلى رئیس نظمیه و سه امضاى دیگر .
پس از این که پیشنهاد مذبور اجرا شد آقاى ماژر مید قونسول انگلس مرا ملاقات و اظهار نمود که آقایان سردار فاخر و مشارالدوله تلگرافى از تهران به شیراز مخابره نموده اند که به مقصد نرسیده من جواب دادم نظارت رئیس تلگرافخانه راجع به تلگرافاتى است که از شیراز به خارج مخابره میشود و در تلگرافاتى که از خارج به شیراز میرسد حق تفتیش ندارد و باید بلادرنگ آنها را به مقصد برساند معلوم شد که اظهارات من ایشان را متقاعد نکرد و بعد این مراسله را به من نوشتند .
فدایت شوم واقعاً از زحمت دادن به حضرت اشرف خجالت میکشم اما چاره ندارم عرض شود که چند روز قبل خدمتتان عرض کردم که از قراری که جناب وزیر مختار فرموده بودند بنا بود که آقاى سردار فاخر و مشارالدوله یک تلگرافى کنند به جناب آقاى حشمتالممالک آن وقت از ایشان پرسیدم که هم چون تلگرافى رسیده است یا خیر چند روز که گذشت از جایى شنیدم که واقعاً رسیده بود ولى به آقاى مزبور ندادندش
+++
حالا هم وزیر مختار سؤال میکند که تلگراف رسید یا خیر خدمت ایشان چه جواب بدهم اگر از جایى جلوگیرى از دادن این به صاحبش شده باشد تا یک اندازه براى اینجانب جواب دادن به وزیر مختار مشکل است چه کنیم دوستدار ماژر مید من یقین دارم که آقایان مخابره کنندگان تلگراف به اتقاضاى آقاى وزیر مختار انگلیس موافقت ننموده و تلگرافى به شیراز مخابره نکردهاند و الّا سهل بود که با سیم کمپانى که آن وقت دایر بود و تحت تفتیش ایالت هم نبود تلگراف دیگرى مخابره کنند و قونسول انگلیس را از من مکدر ننمایند .
دو روز بیشتر به عید نمانده بود که چند نفر از اعیان من جمله مرحوم نصیرالملک که قبل از ایالت این جانب به علت تقصیر سیاسى در حبس بود به ملاقات من آمدند و پیشنهاد نمودند که روز اول سال سلام منعقد شود و نظریه خود را این طور بیان نمودند که چون قشون جنوب را رسماً دولت شناخته است اگر سلام منعقد نشود مخالفتى است که با قشون جنوب و دولت هر دو میشود و ممکن است که دولت به قشون نامبرده دستوراتى دهد و بدبختیهاى سابق ما باز تجدید شود اگر شاه استعفاى شما را قبول کرد همه باید از قشون جنوب که قشون ایران شده اطاعت کنند و اگر ننمود شما میتوانید باز نظریات خود را تعقیب کنید این بود روز اول حمل اسلام منعقد شد و دوم حمل هم شاه استعفاى مرا به موجب این تلگراف قبول کرد . . .
از تهران به شیراز- بعد از عنوان- استعفاى شما از ایالت فارس به تصویب جناب رئیسالوزرا قبول شد لازم است کفایت امور ایالتى را به قوامالملک تفویض نموده فوراً حرکت نمایید چون شاه مرا به فوریت احضار نمود وظن قوى بود که آقاى سید ضیاءالدین طباطبایی مرا توقیف کند متجاوز از چهل روز در قریه سیدان که تا شیراز دوازده فرسخ است ماندم و در این اثنا از آقاى آرمتیاژ اسمیت کارتى رسید مشارالیه پس از انعقاد قرارداد وثوقالدوله به سمت مستشارى در مالیه ایران دخالت داشت کابینه مشیرالدوله که بعد از کابینه وثوقالدوله تشکیل شد از نظر این که قرارداد اجرا نشود او را به لندن فرستاد که شرکت نفت جنوب را تفتییش کند و آقاى سید ضیاءالدین طباطبایی با این که قرارداد را الغا نموده بود آقاى ارمتیاژ را براى تصدى شغل سابق به تهران احضار نمود و باز در وزارت مالیه دخالت داد مقصود آرمتیاژ از فرستادن کارت این بود که مرا ملاقات کند و من هم براى این که زمامداران وقت به این ملاقات محملى نبندند و آن را پیراهن عثمان نکنند و به من زحمت نرسانند امتناع نمودم. چون براى ورود آقاى نصرتالسلطنه قائم مقام من زمینه تهیه شده بود و در 18 ثور ایشان وارد شیراز شدند دیگر صلاح ندانستم که در خاک فارس بمانم به قصد تهران حرکت نمودم و در قهیار که تا اصفهان هشت فرسخ است امنیه ناشناسى را دیدم که مرا از دستور دولت مطلع میکند و چنانچه از شهر خارج شوم به مرکز اطلاع میدهد که به واسطه عدم توقف من در اصفهان دستور بلا اجرا ماند این بود که از شهر گذشتم و در قریه گز دو سه فرسخ است تا اصفهان چند روز ماندم و از آنجا با بلدى که آقاى غلامحسین بختیار سردار محتشم فرستاده بودند وارد چهارمحال شدم و چند روز بعد کابینه سیاه سقوط کرد در 14 جوزاى 1300 تلگرافى از قوامالسلطنه رسید که مرا براى پست وزارت مالیه به شاه معرفى کرد پس از ورود به تهران آقاى آرمتیاژ که خود را عضو وزارتخانه من میدانست به دیدن من آمد قیافه ایشان به قدرى شریف و جذاب بود که میگفتم ای کاش منافع متعارضه بین ما نبود و میتوانستم با ایشان همکارى کنم نه ایشان میخواستند که از مالیه ایران دور شوند و نه حب وطن به من اجازه میداد که ورود ایشان را در مالیه تصدیق کنم و قرارداد از بین رفته را تجدید نمایم کابینه قوامالسلطنه هم که خواست ما را دست به دست دهد نتوانست شرح قضیه این است که میخواست اوراقى به امضاى آرمتیاژ و من منتشر شود که سرمایهداران خارجى و داخلى به امضاى ما دو نفر اعتماد کنند و آنها را خریدارى نمایند و گره از کار وزارت جنگ که احتیاج مبرمى به وجه داشت بگشایند مرا به هیئت دولت دعوت نمود و
+++
با این که سردار سپه مایل بود این کار بشود و در هیئت دولت هم بود که من از ایشان ملاحظه کنم امتناع نمودم و مدتى بعد که با ایشان در امور مملکتى مذاکره میشد به من گفت که از جواب شما در آن جلسه طورى عصبانى شدم که میخواستم همانجا با شما گلاویز شوم گفتم اگر میشدید در من اثرى نمیکرد زیرا به هیچ قیمتى حاضر نمیشدم که مستشار انگلیسى در امور مالیه دخالت کند و قرارداد را تجدید نمایند.
چند ماهى کار وزارت مالیه بدون وزیر میگذشت و آرمتیاژ هم براى این که میخش محکم شود کار جدى نمیکرد و امور به کام دوستان میگشت بعد از آن که آرمتیاژ مأیوس شد قصد حرکت نمود و روزی که به بازدید او رفتم از من طورى پذیرایى کرد که هیچ وقت فراموش نمیکنم و یقین دارم که اگر با او موافقت میکردم عشرى از اعشار آن احترامات را به من نمیکرد اینجا است که باید به عظمت اخلاقى ملت انگلیس پى برد از آنچه گذشت معلوم شد که آقا در بیانیه خود قرارداد را الغا نمود و بعد آن را عمداً اجرا کرد آقا در تلگراف 6 حوت مینویسد«با قشونى که تحت امر دارم هر مانع و مشکلى را به هیچ میشمارم »معلوم نیست این قشون به چه ترتیب تحت امر او در آمد بسیار مشکل است که کسى صاحب منصب نظامى نباشد و مرکز اتکایى هم نداشته باشد و قشونى که تحت سرپرستى اسمایس انگلیسى است مطیع خود کند و موقعى که وارد تهران شد قشون مرکزى مقاومت نکند و ساکت بماند و شاه هم تسلیم شود اگر این قشون تحت امر آقا بود چرا رئیس آن خود را در عرض آقا گذاشت و بیانیهاى مثل بیانیه خود آقا داد آیا میشود گفت که به کمک دسته قزاقى که تحت امر خارجى است انقلاب کنند و ملت را به راه راست دلالت نمایند. آیا به وسیله یک بیانیه پوک میتوان انقلابى شد و یا این که دعوى اصلاحات کرد کدام آدم بىبصیرتى است که با این حرفها گول بخورد اگر فرمایشات آقا اساس داشت و اگر نظریاتشان در خیر مملکت بود چرا رجال وطن پرست را توقیف و حبس نمود؟ اشخاص وطن پرست ملت را حقیر نمیکند و به افکار عمومى احترام میگذارند تا در بروز حوادث آنها را پشتیبان خود کنند و هر کس که به ملت خود احترام نکرد پشتیبان او جاى دیگر است. به اتکا قوا خارجى قیام نمودن و به روى هموطنان تیغ کشیدن و آنان را توهین کردن و حبس نمودن کار وطن پرستان و آزاد مردان نیست. آقا را چه واداشت که پیرامون این عملیات برود و چه باعث شده بود که صالح و طالح را حبس کند در اصلاحات باید اشخاص بد را از کار خارج نمود و محاکمه و محکوم کرد اگر مقصود انقلاب بود خوب است آقا توضیح دهد که در ایران زمینه براى چه انقلابى حاضر بود و با چه اشخاصى میخواست هادى انقلاب شود روزگار ثابت کرد که نه مصلح بود و نه انقلابى و مأمور بود کابینه محللى تشکیل دهد تا از ترس او مردم به سردار سپه ملتجى شوند و به او اهمیت بدهند تا او مقصود خود برسد. هرگاه قانون مجازات عمومى در آن زمان بود آقا را من روانه دادگاه مینمودم چون قانون نبود و عقاب بلا بیان هم بیمورد است آقا مشمول فقره دهم از ماده 12 قانون انتخابات است که « مقصرین سیاسى که بد ضد اساس حکومت ملى و استقلال قیام و اقدام کردهاند حق انتخاب شدن ندارند»در آخر دوره ششم که انتخابات دوره شروع شده بود و دولت مداخله میکرد توسط مرحوم تیمورتاش از شاه وقت ملاقات خواستم و اظهار نمودم که اگر دولت میخواهد برخلاف مصالح مملکت اقدام کند و قراردادى منعقد نماید مثل این که وثوقالدوله از نظر گذشتن قرارداد در انتخابات دوره چهارم مداخله کرد البته انتخابات دوره هفتم هم باید آزاد نباشد ولى اگر شاه مقصودى غیر از صلاح مملکت ندارند خوب است که در انتخابات مداخله کنند تا نمایندگان حقیقى مملکت به مجلس وارد شوند و از مصالح عمومى دفاع نمایند شاه تیمورتاش را خواست و از او سؤال کرد که مگر در انتخابات مداخله نمى کند جواب داد نه پس از آن گفت دکتر مصدق را قانع کنید که جعلیات را تکذیب کند در اتاق تیمورتاش از انتخابات تهران که دخالت دولت اظهر من الشمس بود مذاکره شد چنین اظهار
+++
نمود که در حضور اعلیحضرت غیر از آنچه گفتم چیز دیگرى نمیتوانستم بگویم بیایید با هم صلح کنیم و پست مشترکى که شش نفر از دولت و شش نفر از ملت باشند(مدرس- مشیرالدوله- مستوفىالممالک- مؤتمنالملک- تقىزاده- دکتر مصدق) ترتیب دهیم و قضیه را به این طریق حل نماییم چون راه حلى که مرحوم تیمورتاش پیشنهاد نمود با نظر من که آزادى انتخابات بود تطبیق نمیکرد انتخابات به همان طوری که دولت میخواست جریان خود را طى کرد .
معروف است که بعد از خاتمه انتخابات مرحوم مدرس از رئیس شهربانى وقت پرسید که در دوره ششم من قریب 14 هزار رأى داشتم در این دوره اگر از ترس شما کسى به من رأى نداد پس آن رأیى که من به خودم دادم کجا رفت این است مختصرى از تفصیل انتخابات آن دوره وادوار بعد طرز ورود آقا بعد از 22 سال به ایران و این که فوراً از یزد انتخاب شدند ثابت میکند که آقا براى کارى مأمور هستند بسیار جاى تأسف است که وعدههاى سهیلى و تدین راجع به عدم دخالت در انتخابات لباس عمل نپوشید در هر کجا هم که تحت نفوذ واقع نشدند انتقادات بسیار نمودند و ناموس مملکت را به باد دادند اى کاش این قبیل اشخاص یک روز اگر میشد شاگرد دبستان سید یزدى بودند شخص متوفى نقل میکرد که در زمان صدارت حاج میرزا حسین خان سپهسالار به امر ناصرالدین شاه کسى را میبردند بکشند در جواب سؤال سپهسالار گفتند که سید یزدى سارق است که از خانه ظهیرالدوله اشیاء مهمى سرقت کرده است سپهسالار او را خواست و گفت که چون تو اولاد رسولى توبه کن تا نزد شاه از تو شفاعت کنم سید یزدى گفت من دزدم ولى راستگو و صدیقم و تاکنون با کسى عهدى ننموده ام که از آن تخلف نمایم من از مرگ هراسى ندارم من میخواهم کشته شوم و کسى را به دروغ امیدوار نکنم من به درستى و راستى ایمان دارم و خود را فداى عقیده مینمایم من نمیتوانم عهدى ببندم که به عهد وفا ننمایم هرقد سپهسالار اصرار نمود اظهار ندامت نکرد اى کاش میگفت گوش دروغگو را باید برید تا صورت هم مصداق حقیقتى و من یشابه ابة فما ظلم باشد .
نظریات من در عدم صلاحیت آقا و طرز انتخابشان معلوم شد ولى ممکن است کسانى که از دوره دیکتاتورى انتقادات کلى نموده و باز خواهان آنند این طور اظهار کنند که مملکت محتاج به اصلاح است که خود گذشته هم کسى نیست پس باید با آقا موافقت نمود که ما را به شاه راه ترقى هدایت کند جواب آنها این است که جامعه را با دو قوه میشود اصلاح کرد قوه اخلاقى که مخصوص پیغمبران و خوبان است و قوه مادى ما که از نیکان نیستیم پس آقا باید بگوید که با کدام قوه میتواند خود را به مقصود رساند آیا کسى هست بگوید مرکزى اتکا آقا ملت ایران است خاطر دارم سردار سپه رئیسالوزرا وقت در منزل من با حضور مرحوم مشیرالدوله و مستوفىالممالک و دولت آبادى و مخبرالسلطنه و تقىزاده و علا اظهار کرد که مرا انگلیس آورد و ندانست با کى سرو کار پیدا کرد آن وقت نمیشد در این باب حرفى زد ولى روزگار آن را تکذیب کرد و به خوبى معلوم شد همان کسى که او را آورد چون دیگر مفید نبود او را برد .
دیکتاتور با پول ما و به ضرر ما راه آهن کشید و بیست سال براى متفقین امروز با تدارک مهمان دید عقیده و ایمان و رجال مملکت را از بین برد املاک مردم را ضبط و فساد اخلاق را ترویج و اصل 82 قانون اساسى را تغییر داد و قضاوت دادگسترى را متزلزل کرد براى بقا خود قوانین ظالمانه وضع نمود چون به کمیت اهمیت میداد بر عده مدارس افزود و به کیفیت عقیده نداشت سطح معلومات تنزل کرد کاروان معرفت به اروپا فرستاد نخبه آنها را ناتوان و معدوم کرد اگر به تدریج که دختران از مدارس خارج میشدند حجاب رفع میشد چه میشد رفع حجاب از زنان پیر و بىتدبیر چه نفعى براى ما داشت .
اگر خیابانها اسفالت نمىبود چه میشد و اگر عمارتها و مهمانخانهها ساخته نشده بود یکجا ضرر میرسید من میخواستم روى خاک راه بروم و وطن را در تصرف دیگران نبینم خانهاى در اختیار داشت به از شهری است که دست دیگران است. این است کار سیاستمداران وطنپرست که کسى را آلت اجرا
+++
مقصود قرار مىدهند و پس از اخذ نتیجه از بردن او به مردم منت میگذارد بر فرض که با هواخواهان این رژیم موافقت کنیم و بگوییم دیکتاتور به مملکت خدمت کرد در مقابل آزادى که از ما سلب نمود چه براى ما کرد .
اگر موجب ارتقا ملل حکومت استبدادی است دولت انگلیس و آمریکا روى چه اصلى حائز این مقام شدهاند و اگر رژیم دیکتاتورى سبب ترقى ملل بود چرا دول محور از بین میروند هیچ ملتى در سایه استبداد به جایى نرسید آنها که دوره بیست سال را با این دوره که از آزادى فقط اسمى شنیدهایم مقایسه میکنند و نتیجه منفى میگیرند در اشتباهاند زیرا سالها لازم است که به عکسالعمل دوره 20 ساله خاتمه داده شود .
دیکتاتور شبیه به پدری است که اولاد خود را از محیط عمل و کار دور کند و پس از مرگ خود اولادى بىتجربه و بىعمل بگذارد پس مدتى لازم است که اولاد او مجرب و مستعد کار شوند یا باید گفت که در جامعه افراد در حکم هیچاند و باید آنها را یک نفر اداره کند این همان سلطنت استبدادی است که بود مجلس براى چه خواستند و قانون اساسى براى چه نوشتند و یا باید گفت که حکومت ملى است و تمام مردم باید غمخوار جامعه و در مقدرات آن شرکت نمایند در این صورت منجى و پیشوا مورد ندارد
اگر ناخدا یکى است هر وقت که ناخوش شود کشتى در خطر است و وقتى که مرد کشتى به قعر دریا میرود ولى اگر ناخدا متعدد شد ناخوشى و مرگ یک نفر در سر کشتى مؤثر نیست آقا اگر غمخوار این ملتاند به ترقى و تعالى وطن معتقدند و نمیخواهند به عناوین هیچ و پوچ به آتش نفاق دامن بزنند باید خود را فوق دیگران بدانند و بگذارند که در سایه آزادى و جامعه خودش کشتى متلاطم را به ساحل نجات رساند. ما نمایندگان قبل از هر چیز باید به ایران نظر کنیم و منافع عموم را بر منافع شخصى خود ترجیح دهیم ما همه اهل یک مملکت و زاده یک وطنیم ما باید کارى کنیم که قوا مملکت صرف خیر و صلاح شود ما باید بدانیم که نفاق براى ما بسیار مضر و گران است یک وقتى از فرط نادانى و جهل در شیخى و متشرعى اختلاف داشتیم زمان دیگر در استبداد و مشروطه مباحثه نمودیم پس از آن اختلاف در آزادى و دیکتاتورى و بعد تغییر فرم بود اکنون باز براى اصلاح معنویات دچار تغییر کلاه شدهایم .
آقا وقتى میتوانند کار کنند که در مجلس را ببندند و یا آن را قرق کنند و مثل ایام کابینه سیاه خرابه را تعطیل کنند با این مجلس که میخواهد ثابت کند طلیعه آزادی است کار آقا بسیار دشوار است به عقیده من باید از خود رفع زحمت کند و از مجلس برود و غیر از این را دیگرى ندارد .
آنهایى که میگویند در نهم آبان 1304 من توانستم اوضاع وخیم بیست ساله را پیشبینى کنم و دیگران نتوانستند بیان واقع نیست من از جان خود گذشتم و همقطارانم از دادن یک رأى نخواستند امتناع کنند باز من آتیه را میگویم خدا کند که این دفعه با من همراه باشند آقا مثل نهر کوچکى است که به رود تیمس متصل شده باشد هر قدر که آب از نهر بیشتر برود بر توسعه نهر مىافزاید و آب زیاد مساحت زیادى را فرا میگیرد اگر امروز با خاک میشود از عبور آب جلوگیرى نمود اعتبارنامه ایشان که تصویب شد و حزب حلقه که بر شعبات خود افزود و قوت گرفت با توپ جدیدالاختراع این جنگ هم نمىشود مقاوت کرد .
اما امروز از آزادى مطبوعات صحبت میکند و از اصلاح معنویات که نمیدانم مقصودشان چیست سخن میراند ولى میخ خود را که محکم نمود زمینه دوره شوم دیگرى را تهیه و جامعه را گرفتار خواهد کرد
چه ضرورت دارد که ما امروز خود را گرفتار کنیم و چه لزومى دارد که هموطنان را نگران نماییم آقایان نمایندگان بیایید دوره بدبختى را تکرار نکنید بیایید به جامعه ترحم نمایید بیایید جوانان روشنفکر مملکت را دچار شکنجه و عذاب ننمایید بیایید علمداران آزادى را به دست میرغضبان
+++
ارتجاع نسپارید بیایید ثابت کنید که این مجلس خواهان عظمت و بزرگى ایران است .
رئیس- آقاى نقابت
نقابت- بنده باید مقدمه یک مطلب را اعلام کنم و آن این است که بین تیپ آقاى سید ضیاءالدین و تیپ آقاى دکتر مصدق یک تیپ ثالثى وجود دارد و آن تیپ ما هستیم ما هستیم و تیپ خودمان تیپ جوان و تحصیل کرده و تیپى که داراى دیپلم هستند- و تیپ وطنپرست. ما نه حق خودمان را به ایشان میدهیم نه به شما .
بعضى از نمایندگان- آقاى دکتر مصدق هم خودشان تحصیل کرده هستند
نقابت- اجازه بفرمایید وقتى که بنده عرض میکنم سه تیپ موجود است و براى یکى اوصافى ذکر میکنم این دلیل نمیشود که براى آن دو تیپ اوصافى وجود ندارد ولى اختلافى که بنده بیان میکنم اختلاف زمانى است. مسلکى است، فکرى است نه این که در اصل وطنپرستى حضرت آقاى دکتر مصدقالسلطنه و آقاى سید ضیاءالدین من تردیدى داشته باشم .
فرمند- وطنپرست پیر هم پیدا میشود .
نقابت- به هر صورت این مملکت یک روزگارهایى دیده و مراحلى را طى کرده و امروز مایه خوشوقتى است که یک مجلسى به تمام معنى آزاد ما مشاهده میکنیم. یک مجلسى است که همه کس میتواند عقاید و افکار خود را بگوید و هر نظرى نسبت به اصلاحات دارد بیان کند در ادواری که آقاى دکتر مصدق به عنوان تاریخ بیان فرمودند بنده در آن ادوار محصل بودم به این جهت داخل در هیچ یک از اجتماعات نبودم که بتوانم با زمان طى طریق کرده باشم ولى مطالعه میکردم بعد از بیست سال که سوابق و احترامات آقاى دکتر مصدق در این مملکت محفوظ بود و همه کس نسبت به ایشان علاقه داشت و یکى از علاقهمندان به ایشان خود من بودم براى این که من (در واکنس توسینل) تألیف ایشان را میخواندم و استفاده میکردم و ایشان را دوست میداشتم و از طریق علم با مؤلف آن کتاب ارتباط داشتم ولى این طور فکر میکردم که یک روزى این مملکت بدبخت بایستى تمام افرادى را که در هر جاى کشور دارد تمام قوایى را که در هر جا میتواند تهیه کند آن ذخایرى را که از دستبرد حوادث برکنار ماندهاند آن شخصیتها که سیل حوادث خروشان نکرده اینها همه بایستى جمع شوند و ما هم دور علم آنها جمع شویم و بگوییم آقایان شما هستند و ما هم هستیم و ایران هست (صحیح است) و بیاییم با هم کار کنیم بیاییم به درد این کشور بخوریم این فکر را داشتم بنده یکى از آنها هستم که به شهادت چند نفر از رفقا از زمانى که کابینه مرحوم فروغى متزلزل شد از آقایان خواهش کردم تمنا کردم که آقا شما و آقاى قوام و غیرذلک همه با هم تشریک مساعى کنید و وارد شوید و بر علیه هم چیزى نگویید و قواى یکدیگر را فلج نکنید این قوا به ضرر مملکت تمام میشود و حالا هم ما باید استفاده کنیم از مجموع افکار شما شخصیت دکتر مصدق نایاب است. میلیونها خرج لازم است براى یک مملکتى یک دکتر مصدق ترتیب کند همین طور دیگرى دیگرى شخصیتهاى با احترام را باید حفظ کنیم امروز ما دچار قحطالرجال شدهایم امروز آقاى دکتر مصدق از دخالت آقاى سهیلى در انتخابات اظهار فرمودند همه گفتند صحیح است چرا این دولت هنوز سر کار است براى این که کسى را نداریم (بعضى از نمایندگان- چرا داریم) براى این که در آن اعصار و ایام اگر میدانستند یک جوانى خوب حرف میزند خوب فکر میکند خوب مطالعه میکند او را خفه میکردند توى زندان میانداختند اگر کسى هم از این بلیات فرار کرده است به سلوک به ملایمت به یک وضعیتى خودش را نجات داده این بود که ادوار نمیگذاشت رجالى باز بیاید رجل در زندگانى مبارزه در زندگانى زد و خورد در دنیاى طوفانى پیدا میشود نه در زندگانى آسایش و راحتى در هر صورت ما امیدوار هستیم که از تمام رجالى که در گذشته داشتیم یا بعد میتوانیم تهیه کنیم به نفع مملکت استفاده کنیم بنده اعلام موافقتم با اعتبارنامه آقاى سید ضیاءالدین مبنى بر یک اصلى است که بدان اصل
+++
علاقه دارم و آن این است که قرارداد ایران و شوروى مصوبه مجلس شوراى ملى مورخه 23 قوس 1300 البته این قرارداد بعد از رفتن آقاى سید ضیاءالدین است از ایران و مجلس تصویب کرد زیرا آن تاریخ که ایشان آمدند مجلس بود و وکلا انتخاب شده بودند ولى وکلا جرأت تجمع را نداشتند و تنها شاه تشکیل کابینه میداد ایشان وارد شدند مذاکرات ایشان با دولت اتحاد جماهیر شوروى توافق حاصل کرد بر روى این قرارداد و این قرارداد بدون این که یک کلمه از کلمات و عباراتش تغییر بکند با امضاى آقاى سید ضیاءالدین مبادله شد و متن آن هم موجود است این قرارداد بزرگترین خدمتى است به مملکت امروز هم داراى قدرت و اثر تاریخى است .
دکتر مصدق- در کابینه سردار منصود بود
نقابت- عرض کردم این قرارداد با امضاى رئیس دولتى که سید ضیاء بود امضا شد و مبادله شد بعد هم مجلس تصویب کرد آن روز مجلس نبود این قرارداد در ماده 1 مینویسد که دولت شوروى از سیاست جابرانهاى که دولتهاى مستعمراتى روسیه که به اراده کارگران و دهاقین این مملکت سرنگون شدند نسبت به ایران تعقیب مینمودند قطعاً صرفنظر مىنماید .
نظر به آنچه گفته شد و با اشتیاق به این که ملت ایران مستقل و سعادتمند شده و بتواند آزادانه در دارایى خود تصرفات لازمه را بنماید دولت شوروى روسیه تمام معاهدات و مقاولات و قراردادها را که دولت تزارى روسیه با ایران منعقد نموده و حقوق ملت ایران را تضییع ملغى مینمود و از درجه اعتبار ساقط شده اعلان مینماید .
در فصل هشت میگوید دولت شوروى انصراف قطعى خود را از سیاست اقتصادى که حکومت تزارى روسیه در شرق تعقیب مینمود و به دولت ایران نه از نقطهنظر توسعه اقتصادى و ترقى ملت ایران بلکه براى اسارت سیاسى ایران پول میداد اعلان مینماید بنابراین دولت شوروى از هر نوع حقوق خود نسبت به قروض که دولت تزارى به ایران داده است صرفنظر کرده .
دکتر مصدق- خارج از موضوع است .
نقابت- آقا موقعى که بیانیه دولت آمریکا را میخوانید خارج از موضوع نیست اجازه بفرمایید عرض کنم بین دو دسته یک دسته دیگرى وجود دارد استقلال فکر داریم اجازه بفرمایید حرف بزنیم .
دکتر مصدق- پس شما بگذارید آن دسته حرف خودشان را بزنند بعد وسطش را بگیرید .
نقابت- در این بین است که کاپیتولاسیون ملغى میشود کاپیتولاسیون یعنى قدرت قضایى ایران در دست خود ایران میافتد و این افتخار براى همیشه براى یک مملکت محفوظ ماند و خدمات دیگرى که براى ایران پیش آمده است مجموع این قرارداد یک سلسله منافعى بوده است براى کشور ما البته تقاضا میکنیم مطالعه بفرمایید پس چون امضاى بدوى او به امضاى آقاى سید ضیاءالدین است حکایت میکند که امضاء کننده داراى روح موافق بوده و نسبت به خدماتى که در این قرارداد نسبت به مملکت میشده موافقت داشته است و بنده به همین استدلال با وکالت آقاى سیدضیاءالدین مخالفم اما جهات مخالفتى که بیان کردند این مخالفت را من از دو جهت مورد مطالعه قرار میدهم یکى از جهت سیاسى و یکى از جهت قضایى فرمودید که اشخاص را گرفتند حبس کردند چنین و چنان کردند کدام رئیس دولت است که در این بیست ساله اشخاص را بىجهت نگرفتند و حبس نکردند . . .
بعضى از نمایندگان- آقا این که دلیل نمیشود این صحیح نیست .
نقابت- اجازه بفرمایید و بنده عرض میکنم بر فرض که این یک نفر کارها را هم کرده است بنده تعجب میکنم .
رئیس- فعلاً به این یک نفر دسترسى هست .
دکتر مصدق- این را هم که میخواهند وکیل کنند .
نقابت- حضرتعالى استاد قضایى هستند ایشان را در بیست و سه سال قبل مجرم میدانید حالا اساساً این شخص مجرم هست یا نیست بنده در این قضیه وارد نمیشوم شما
+++
میفرمایید در بیست و دو سال قبل فلان زید را توقیف کرده یا حبس کرده آن وقت مرور زمان جزایى براى آن قائل نیستند در صورتی که مرور زمان جزایى ده سال است پس عنوان مخالفتى که در این قسمت فرمودند قابل توجه نیست یک نکته دیگرى فرمودند که مگر کس دیگرى نبود که رئیسالوزرا بشود که یک نفر مدیر روزنامه بشود بنده عرض میکنم مدیر روزنامه میتواند همه کاره بشود مدیر روزنامه آدم کوچکى نیست آدمى است که تمام هستى خودش را میگذارد تا جوهر ذاتى خودش را بروز بدهد و بنده هیچ مدیر روزنامه را نمىشناسم که داراى ثروت دستگاهى باشد پس حیث مدیریت روزنامه بحثى بر ایشان نیست از این که میفرمایند آدمى نبود من همین مطلب را بهش اعتراض دارم و همیشه قرار بر این بوده است که یک اشخاص بزرگى را بنا به سابقه بنا به سیره انتخاب میکردند براى ریاست وزرایى براى وزارت یا براى سایر مشاغل در صورتی که اشخاص هم که ارزش داشته باشند میتوانند تمام مشاغل را طى کنند و کافى است که لیاقت خودشان را ابراز کنند و رنگ سیاسى مخالف با آن کار هم نداشته باشند شرحى آقاى دکتر راجع به خوبى و بدى مأمورین خارجى فرمودند که مورد بحث ما نیست البته در تمام جاها مأمورین خوب هست مأمورین بد هست ما باید وظیفه خودمان را تعقیب کنیم و باید تعقیب از یک اصولى کنیم و اگر برخورد به بد کردیم تسلیم نشویم و با او مقاومت کنیم فرمودند که قرارداد یک عقد دو طرفى است چطور شد که از یک طرف ملغى شد آقاى دکتر البته تصدیق میفرمایند که قرارداد وقتى در یک کشورى رسمیت دارد که به تصویب مجلس شوراى ملى برسد و آن قرارداد گذارا که مجلس تصویب نکرد فقط مانده بود یک عملى یک تعهد اخلاقى از طرف دولت یک تعهد اخلاقى که به تعهد قضایى تلقى میشود زیرا دولت غیر از یک فرد عادى است دولت یک دستگاهى است که تعهدش امضایش یک اعتباراتى دارد و تاحدى این را باید در نظر داشت که آبروى امضا کننده از بین نرود و بالاخره این گرفتارى اخلاقى را دولت دارد و باید طورى کرد که آبروى امضا کننده نرود معذلک این قرارداد که از طرف دولت شده بود مجلس هم تصویب نکرد آن وقت آن کسى که پایه این قرارداد را لغو میکند و بعد یک همچون قراردادى هم که بین ایران و شوروى امضا میکند حق دارد بگوید من لغو کردم این را هم نمیشود بحثى کرد که چرا ایشان کردهاند فرمودند که آقا با چه سرمایه رفتند به اروپا و زندگى کردند خیلى تعجب است این فرمایش ایشان در ظرف این بیست سال در این مملکت و در سایر ممالک در اثر آزادى تجارت و کورانهایى که بوده است اشخاصى بوده اند که با صفر یا هیچ با فکر و عمل شروع کردهاند و میلیونها هم ثروت جمع کردهاند این هیچ مربوط به بحث ما نیست که چرا توانسته است یک کسى در خارجه بماند فقط این ایراد را باید بکنند که چرا یک کسى که در خارج زندگى کرده است زیر دست و پا نیفتاده است و چرا به اعمال پست وادار نشده و چرا توانسته است زندگى کند خیلىها توانستهاند زندگى میکنند بسیارى از خانواده ها در این مملکت بودهاند که میلیونها ثروت داشتهاند و حالا به فقر افتادهاند و اشخاصى هم بودهاند که هیچ نداشتهاند و حالا داراى ثروت هستند بنابراین از این جهت ایرادى بر ایشان نیست فرمودند یزدى این تمول را از کجا آوردهاند که با هم در امور مالى کمک بکنند بنده تصور نمیکنم که اینها محتاج به جواب باشد فقط این را باید عرض کنم البته شهر یزد و کرمان یا جاى دیگر با داشتن زراعت و تجارت مخصوصاً یزدیها که فوقالعاده در هوش و ذکاوت و پشتکار و همه چیز معروف هستند البته میتوانند نسبت به یک کسى که عقیده دارند ثروتى جمعآورى کنند فرمودند که در جریان حبس و تبعید بیرجند آقاى دکتر چند بار قصد خودکشى داشتند البته همان وقت که این ترتیب پیش آمد ما خیلى متأسف بودیم(صحیح است) که چرا یک نفر از رجال عالیمقام مملکت ما را این طور آزار میکنند ولى همین قدر که فرمودند قصد خودکشى داشتم یک خلجانى براى من تولید شد زیرا قصد خودکشى یک قصد طبیعى نیست و در وقت مخصوص این
+++
حال پیدا میشود فرمودند که اگر وکیل آزاد نباشد که عقاید و افکار خودش را بگوید چرا باید قبول وکالت بکند البته این تشخیص است که ممکن است آقاى دکتر بدهند که آزاد نیستند در بیان عقاید ولى ما آزادیم در بیان عقاید و حرف خودمان را میزنیم ولو به ضرر ما تمام شود فرمودند که در شب ششم حوت که تلگراف شاه به شیراز مخابره شد و اعلام شد ریاست وزرایى آقاى سید ضیاءالدین ایشان تصمیم گرفتند که اگر این سید ضیاء همان سید ضیاء مدیر روزنامه باشد مخالفت بکنند و تلگراف کردند بدون فاصله که فارس زیر بار نمیرود و اغتشاش خواهند کرد این بیان قابل اعتراض است زیرا یک والى یا یک رئیس اداره ولو هر سمتى داشته باشد وقتى که یک حکومت مرکزى تلگرافى میکند باید آقا اطاعت بکنند حالا فرمودند که در فارس اغتشاشاتى میشد و بعد هم آثارى در این خصوص پیدا شد کاغذى من جمله رئیس نظمیه به والى نوشت که آقا اقداماتى بکنید و عملیاتى بکنید اینها مىفهماند که عادت ولات سابق یک قدرى بر این بوده است که در تولید اغتشاش انگشت کردهاند تلگراف اعتراضآمیز رئیس دولت وقت را خطاب به خودشان قرائت کردند در صورتی که آن تلگراف خیلى عبارات جالب توجه و بسیار با صمیمیت بوده است بنده در آن عبارات سویى نمىفهمم که شما اصلاحات را شروع کنید و به پشتیبانى من امیدوار باشید و همچون کنید و همچون کنید این را ما دلیل میگیریم بر نظریات صادقانه صاحب این تلگراف نه این که یک استفاده عکسى از یک مطلبى در نظر بگیریم که منطقاً جایز نیست فرمودند که یک سید یزدى اقرار به دزدى کرد و اقرار به دروغگویى نکرد و استحکام خودش را نشان داد ای کاش میگفت که یک مجازاتى هم براى دروغگو معین کنیم که گوشش را ببرند بنده خیال میکنم که این عبارت تلمیح دارد و یکى از صنایع بدیعى است که گوش دروغگو را ببرند خوب ما موافقت میکنیم که گوش دروغگو را ببرند اما آن مطلبى که منظور آقا است خارج از موضوع ما است فرمودند که آقا بفرمایند که با قوه اخلاقى میخواهند کار بکنند یا با قوه مالى آقا هم یک وکیلى هستند در این مملکت مثل سایر وکلا اگر فکر ایشان یک دیریکسیون صحیحى پیدا کرد اگر فکر ایشان یک طورى تنظیم شد که با اوضاع امروز متناسب بود و یک عده هم همفکر پیدا کردند که پیروى از فکرشان بکنند میکنند و الا فلا و این مطلب هم درباره بنده و هم آقاى دکتر و همه آقایان جارى است زیرا امروز غیر از بیست سال قبل است امروز مملکت به وسیله برق و رادیو مسافرت آمدن و رفتن به طورى ارتباط با دنیاى متمدن پیدا کرده که دارد هم سطح میشود آن افکارى که بیست سال پیش بود مثلاً شاید یک روزى آقاى دکتر اینجا تشریف میآوردند و قسم به کلام الله میخوردند که راست میگویند خیلى تأثیر میکرد اما اگر امروز این کار را بکنند هیچ تغییرى حاصل نمیشود یعنى همان فکرى که هست براى این که این بیان راست است یا غیر راست باقى بماند وضعیت اخلاقى امروز این طور است ما جوانهاى تحصیل کرده داریم که اینها به اروپا رفتهاند و هرکدام داراى قدرت اراده هستند و داراى رشد و بلوغ و نبوغى هستند منتها گم کرده بودیم و حالا در حکومت روشن امروز پیدا میشوند و ایشان به من ایراد خواهند کرد و خیال میکنند که بنده به عنوان طرفدارى کى تیپى این بیان را میکنم بلکه منظورم بیان یک حقیقتى است و به عنوان این که میل ندارم که یک عنصرى که در بیست و دو سال قبل کنار رفته امروز بعد از بیست و شش سال بیاید دعوا کنند وقت ما را هم تلف کنند ما هم کار داریم ما هم میگوییم بیایید کار بکنید هر دو پدر ما هستید اگر خوب کار کردید نگاهتان میداریم و اگر نه بیرون میکنیم شرحى در معایب دیکتاتور فرمودند که دیکتاتور آمد همچون کرد همچون کرد همه اینها صحیح است و این یک بحث علمى است که جایش مجلس شوراى ملى نیست باید خدمت آقاى دکتر برسم سند و کتاب آن را ارائه بدهم که در مملکت چطور دیکتاتور به وجود میآید اگر هواى یک درخت و اسبابش مقتضى بوجود آوردن کرم باشد یک کرمى از آن درخت تولید میشود که آن درخت را خشک میکند همین طور در یک مملکتى که غرض و مرض حکمفرما شود خیانت در یک مملکتى بروز بکند
+++
دروغ و رشوه در کار باشد هیچ کس به وظیفه خودش عمل نکند آن وقت افراد همه عصبانى میشوند و به جان هم میافتند و آن وقت دیکتاتور پیدا میشود بنابراین این دیکتاتور مولود آقاى سید ضیاءالدین نبود این دیکتاتور مولود این درخت است که کرم به جانش افتاده بود واقعاً باید از روى انصاف صحبت کنیم و حمله به همدیگر نکنیم زیرا همین حملات است که ایجاد دیکتاتور میکند الان این مملکت در آتش بدبختى و بیچارگى دارد میسوزد و دولت ندارد فرماندار ندارد استاندار ندارد استاندار شما مثل استاندار مازندران است مثل آن استاندارى است که معروف به فسق و متجاهر به فسق است باز هم نگاهش داشتهاند انواع و اقسام بدبختیهاى دیگر هست در این موقع باز ما بیاییم با هم معاوضه کنیم خوب نیست اینها است که ایجاد دیکتاتور میکند و الّا در بدى دیکتاتور ما اختلافى نداریم ایشان میگویند سید ضیاء کرد ما میگوییم دستگاه کرد و ما باید امروز رعایت این معایب و مفاسد را بکنیم حالا ایشان اختلاف کلاه گرفتند که ایجاد اختلاف کلاه میشود من هم به آن موافقم یعنى عادت است یعنى لباس پوشیدن در یک جامعه عادت است یک کسى اینجا به آقاى آشتیانى ایراد میکرد که شما در روز افتتاح آمده بودید اینجا ولى کراوات نزده بودید و حال آن که ژاکت پوشیده بودید و همه این ایراد را میکردند در صورتى که اینها عادات است و یک مطالبى نیست که سالب آزادى بشود و مرتفع میشود و اتهام سیاسى هم ندارد و این که فرمودند ایشان با یک نهرى متصل هستند این را بنده نمیدانم که حقیقت این است یا نه و تصور میکنم که اگر آقاى دکتر دلیلى دارند بفرمایند و الّا این بیان ایشان را هم بنده محمول به همان بیانات قبل میدانم که آن جریانات فارس و آن تلگرافات و آن جریانات به امور پر پر آقاى دکتر صدمه زده است بنده با این استدلالى که کردم مستقلاً بدون این که طرفدار این باشم یا آن طرف آرزوى استدلال با ایشان موافقم . . .
رئیس- آقاى سید ضیاءالدین
سید ضیاءالدین طباطبایى- خدا را شکر که زنده ماندم تا در روزهاى محنت وطن نداى هموطنان را شنیده جان بىمقدار خود را در طبق اخلاص نهاده تقدیم نمایم. پس از بیست و سه سال غربت از ایران، پس از بیست و سه سال عزلت و انزوا و آوارگى امروز افتخار دارم در این محوطهاى که خاطرههاى شیرین و تلخ و فراموش نشدنى از آن دارم حضور پیدا کنم. امروز اگر تیرهاى تهمت، بدنامى، افترا، ناسزا به من پرتاب میشود افسرده نیستم زیرا سى و هفت سال پیش با پدر همین اسعد (اشاره به رئیس مجلس) با برادر همین اسعد و با هزاران آزادیخواهان دیگر در همین محل از دهانههاى توپ گلوله بر سر ما میبارید و ما تحمل کردیم و امید خود را از آتیه ایران سلب نکردیم به طوری که آقایان میدانند بیست و سه سال بود از ایران دور بودم و خیال مراجعت را نداشتم پس از وقایع شهریور دوستانم از تهران و ولایات به من مراجعه کردند و تقاضا نمودند که به ایران برگردم خوددارى کردم شش ماه یک سال دو سال گذشت بالاخره چون که همیشه جوانمرد بودم و جوانمردى را صفت خود و آبا و اجداد خود میدانستم دیدم سرزمینى که مرا تربیت کرده، بزرگ کرده، من به او قرض داشتم و در حداقل دعوت دوستانم را باید بپذیرم این بود که به ایران مراجعت کردم پس از مراجعت به ایران در خیال این نبودم که وکیل شوم یا وزیر شوم یا رئیسالوزرا شوم یا رئیس مجلس شوم هیچ کدام از اینها نبود در 23 سال قبل که رئیسالوزرا و فعال مایشاء ایران بودم اگر میخواستم اگر مایل بودم این درجه فهم و ادراک در من بود که با این و آن بسازم و در همان مسند باقى باشم ولى من نخواستم به قیمت خرابى ایران به قیمت محو یک ملتى زمامدار شماها باشم این بود که طالب نبودم و ترک کردم و رفتم پس از ورود من به ایران در تهران شنیدم اهالى یزد مرا به سمت وکالت مجلس شوراى ملى انتخاب کرده اند تعجب کردم زیرا چنانچه عرض کردم قصد اشغال مقامى را نداشتم گفتم بعد از 23 سال
+++
میروم ایران مملکت محنت زده خود را ببینم اگر توانستم خدمتى میکنم اگر نتوانستم خدمتى بکنم یا در ایران میمانم یا چنانچه 23 سال از این مملکت دور بودم باز هم مراجعت میکنم، خبر وکالت بنده از یزد مرا تکان داد و نمیخواستم قبول کنم زیرا به کسى ننوشته بودم و از هیچ یک از رفقا و دوستان خودم یا اهالى یزد تقاضا نکرده بودم در همین حال دچار یک محظورى شدم و آن این بود که 32 سال قبل اهالى یزد پدر مرا به سمت وکالت مجلس شوراى ملى انتخاب کردند 24 سال پیش هم خود من وکیل شدم که وقایع کودتا پیش آمد این مرتبه سوم بود اخلاقاً نمى توانستم به اهالى یزد بگویم که من شانه خود را از زیر بار مسئولیت خالى میکنم اصرار اهالى یزد و تلگراف متوالى که به من مخابره کردند و اصرار دوستانم باعث شد که من وکالت را قبول کردم به علاوه یک دلیل دیگرى هم داشت در 24 سال پیش روزى که از خود گذشتم و وجود خو را مؤثر در نجات و استقلال ایران قرار دادم روز خطر بود امروز هم روز خطر بود چون که خطر را دیدم آمدم اینجا بایستم براى این که اگر بتوانم به ملت خودم به وطن خودم به ایران عزیز خدمت بکنم و چنانچه عرض کردم مدعى هستم وجود من مؤثر در سیاست و استقلال ایران بود و عنقریب به فاصله چند دقیق آقایان خواهند شنید «خطاب به آقاى دکتر مصدق»اگر صداى بنده یک قدرى بلند است براى این که حضرتعالى بشنوید) از دو ماه به این طرف شنیده شد که با اعتبارنامه من مخالف هستند دوستان من نگران بوده و من هم نگران بودم ولى نگرانى من از این بود که اعتبارنامه من با سکوت و خاموشى بگذرد و مجبور شدم از یکى از دوستانم خواهش کنم با اعتبارنامه من موافقت کند زیرا اگر مخالف نمى شد یک حقایقى را نمى توانستم بگویم ممنونم از صمیم قلب که این زحمت را حضرتعالى و بعضى از آقایان دیگر از من رفع فرمودید چرا منتظر چنین روزى بودم زیرا 23 سال سکوت کردم هر دشنامى، هر ناسزایى هر تهمتى هر افترایى را قبول کردم و حاضر نشدم براى وجاهت خود براى تبرئه خود اسرارى را فاش کنم که مصالح عالیه ایران را به خطر اندازم 24 سال تحمل 24 سال صبر کافى بود آقاى دکتر مصدقالسلطنه بزرگترین فداکارى من در دوره زندگانى من این بود که سکوت کردم و آنچه را میدانستم نگفتم و پرده حقایق را پاره نکردم و آقایان بعضى میگویند چرا در عرض مدت بیست سال که از ایران دور بودم سکوت کردم در روزهایی که بدبختیهاى ایران را دیدم چرا صداى خود را در نیاوردم اکنون دلیلش را به جنابعالى و آقایان عرض میکنم تا چهار سال پنج سال بعد از کودتا تمام جراید، مجلس شوراى ملى و جوانها، پیرها روشنفکرها تاریک فکرها همه از اوضاع راضى بودند شکایتى نبود پیش آمد کودتا سبب خوشبختى و اصلاحاتى که در مملکت شده بود مایه امیدوارى آتیه بود من در مملکت خارجه بودم جز ایرانیانى که به اروپا براى تحصیل یا گردش مى آمدند کسى را نمیدیدم همه اظهار مسرت از پیش آمدها میکردند و بعضى هم یا راست یا دروغ اظهار تأسف میکردند که دست شما از بازیگرى در بازیهاى ایران کوتاه شد این احساسات مردم و ملت بود این ترتیب باقى بود تا زمان رژیم تغییر سلطنت تا آن تاریخ دلیل نداشت که من در ممالک خارجه بوده از وطن خودم و اوضاع خارجه حرفى بزنم از 305 تا 310 باز آثار ظاهریه خوب بود و اگر در معنى و باطن بعضیها ناراضى بودند لکن به طور کلى طبقات هیئت اجتماعیه راضى بودند و مخصوصاً سالى در حدود دویست نفر محصل و جوانها به اروپا مى آمدند آمدن این جوانها نتیجه ثمره نخلى بود که من کاشته بودم میدیدم خیلى خوب هر سال جوانها میآیند تحصیل میکنند هر سال چند صد نفر جوان میآیند چه میکنند!
پس دلیل نداشت تا سنه 10 شکایتى بشود اما از سنه 10 به بعد که دیکتاتورى در ایران تشکیل شد وضع مملکت به جایى رسیده بود که اگر در پاریس یک روزنامه فرانسوى در سطر بر ضد شهریار ایران مینوشت فردا دولت مناسبات خود را با ملت فرانسه قطع میکرد سفارت ایران را از پاریس
+++
احضار میکرد و سفارت فرانسه را از ایران بیرون میکرد آن رعبى که تهران را گرفته بود در نتیجه یک وضعیتهایى که حالا نمیخواهم بگویم دیگران را هم فرا گرفته بود در یک همچون موقع من کجا میتوانستم چیزى بگویم یا صداى خود را در بیاورم یا بنویسم و وقتى که نوشتم به چه وسیلهاى به ایران بفرستم و یا وقتى که فرستادم چند صد نفر که کاغذهاى من میرسد به آنها به محبس نیفتند پس من اگر این کارها را نکردم خدمتى کردهام به ایران اما راجع به آقاى دکتر مصدق و اظهاراتى که فرمودند من انتظار نداشتم که ایشان در ضمن صحبت از یک حدودى که محاورات رجال سیاسى آنها را قبول کردهاند خارج شوند و من منتظر نبودم که یک چیزهایى را به من بگویند که من یک چیزهایى را بر خلاف میل خودم عرض کنم و به جناب آقاى رئیس مجلس اطمینان میدهم که آنچه را عرض میکنم به قصد اسائه ادب نیست و اگر یک حقایقى به خودى خود وقیح است تقصیر من نیست آقاى دکتر را بنده میدانم و سابقه هم دارم با من غرض شخصى داشتند جز غرض شخصى چیز دیگرى نبود این غرض شخصى ایشان در جاى خود باقى است ولى ایشان یک نکته را فراموش کردند فرمودند وقتی که اینجا تشریف آوردند فرمودند که 20 سال بود از ملت ایران دور بودند این هم صحیح است به این معنى خیال میکنند که هنوز مردم ایران را با عوام فریبى میشود اغفال کرد غافل بودند که در این مجلس شوراى ملى عناصر مشخص و ممیزى هستند که اعمال فداکارانه را از اظهارات عوام فریبانه جدا میکنند این یک حقیقتى است آقاى دکتر مصدقالسلطنه یک اختلاف اساسى است و آن این است که من از بدو زندگى خودم عوام فریب نبودهام و عوام فریبى را بزرگترین خیانتى به هیئت اجتماعیه میدانم اگر آقاى دکتر مصدقالسلطنه و امثال ایشان عوام فریب نبودند و حقایق را به مردم میگفتند ایران سرنوشت دیگرى پیدا میکرد در جنگ بینالمللى در سنه 1914 که مخاطراتى متوجه ایران شد فقط سید ضیاءالدین بود که در روزنامهها اعلام کرد نباید ایران با روس و انگلیس جنگ بکند و از در ستیزه درآید. بىعدالتىهاى آنها را تحمل کند و صبر کنند و منتظر روز بهترى شوند شما و امثال شما اى آقاى دکتر مصدقالسلطنه براى وجاهت خودتان، براى اموال خودتان، براى منفعت خودتان که از مستوفىگرى و خرید خالصه و از کاغذ سازى و از چه و از چه جمع کردید و نتوانستید آنها را حفظ بکنید صداىتان را در نیاورید حقیقت را به مردم نگفتید مردم را گمراه کردید و ایران را به آن جنگ به آن ویرانى و فلاکت و ادبار انداختید روزهایى که جنگ تمام شد آقاى مصدقالسلطنه ایران ویران ایران سرگردان ایران گرسنه جز شما چند نفر وجههاى نالایق چیز دیگرى نداشت بلى آقاى مصدقالسلطنه در دورههاى پیش هیچ کس جز من از همه چیز نگذشت در مقابل هوچیها و نادانان (ولى امروز دوره عوام فریبى دوره اغفال دوره سکوت گذشته است) آن روز در نتیجه نتوانستند مرا یارى بکنند. البته هر کس آزاد است تمام اهالى مملکت تمام برادران من از دوست و دشمن همه آزاد کسانی که بىغرض هستند کسانی که مدعى هدایت افکارند قبل از اتخاذ تصمیم از من توضیح بخواهند از من علت و موجبات اصول را بپرسند پس از آن که شنیدند اگر قانع شدند واضح میشد اگر قانع نشدند آن وقت حق دارند که فحش بدهند ناسزا بگویند هر نسبتى که میخواهند بدهند آقاى دکتر مصدقالسلطنه یکى از افتخارات من این بود که مقدماتى را فراهم آوردم که روزنامهنویس رئیسالوزرا بشود و ایران را از دست شما سلطنهها و دولهها نجات پیدا کند، بلى آقاى مصدقالسلطنه بلى قربان این سید ضیاء الدین بود که شماها را به چنگ آورد چند سال بود از استبداد نمیگویم در همین دوره مشروطه همین مردم بدبخت اسیر چند تا سلطنهها و دولهها بودند دیگر سایر مردم وزن نداشتند، کوچک، روزنامه نویس بودند این را
من شکستم این خدمت
+++
را من به ایران کردم و شماها را لرزاندم که چطور یک روزنامهنویس رئیسالوزرا یا به عقیده شما صدر اعظم ایران میشود اى خاک به سر اشخاصی که این فرصت را دادند و این بىقابلیتى خود را فراهم آوردند. اما راجع به محبوسین اولاً کسى حبس نشد آقاى مصدقالسلطنه تحت نظر قرار گرفتن و حبس شدن دو مطلب است کسى حبس نشد تحت نظر قرار گرفت حالا فرض کنیم حبس شد(دکتر مصدق- استغفرالله) شما میفرمایید استغفرالله دعوا نداریم(یک نمکى هم در مجاورت باشد بد نیست) در مملکت ایران از قبل از مشروطه و پس از مشروطه حبس کردن مردم یکى از امور عادى بود در دوره سابق حکام ولایات یا وزرا در تهران مردم بیچاره را حبس میکردند خود حبس کردن به خودى خود با آن که بر خلاف قانون بود و غلط بود امرى بىسابقه نبود چیزى که بىسابقه بود این بود که سلطنهها و دولهها و ملکها و ممالکها را بگیرند این را تصدیق میکنم(خنده حضار) پیدایش این سابقه با بنده است و تمام مسئولیت آن را هم به عهده میگیرم و اگر چند صد نفر از من رنجیده شدند و افسرده شدند هزارها ایرانى بدبخت که قرون متوالیه در محبس این دولهها. ملهها. سلطنهها، ممالکها با هزار ذلت و بدبختى روزگار میگذرانیدند فهمیدند که میشود دولهها و ملکها و سلطنهها را هم گرفت ملتفت شدید آقاى دکتر مصدقالسلطنه و اما این که اینها چرا حبس شدند رئیسالوزراى وقت چنین تشخیص داد که براى مصالح عالیه مملکت و یک مقتضیاتى که بعد خواهد شنید یک عدهاى بدون این که به جان آنها به حیات آنها به مال آنها تعرض شود در یک نقاطى تحت نظر قرار گیرند اگر جنابعالى میفرمایید بد و خوب را با هم گرفتند مقصود دشمنى و عداوت نبود نخواستم مال کسى را ببرم چنانچه نبردم جز یک عده از کسانی که سیاست مملکت را فلج میکردند و کارها را اداره نمیکردند و جز منفىبافى و عوام فریبى کار دیگرى نمىنمودند آنها را دستگیر کردم در آن موقع دو موضوع مهم در پیش بود آقاى مصدقالسلطنه(بنده متأسفانه حافظهام خوب نیست از این جهت است شما را به همان اسم سابق خطاب میکنم) دو موضوع مهم بود که براى حیات ایران و براى استقلال مملکت ایران تأثیر مهمى داشت یکى مسئله ارتباط با ممالک متحده شوروى و یکى مسئله قرارداد ایران و انگلیس این دو موضوع، این دو مسئله، این دو نکته، آلت بازى دسایس رجال تهران از دوله و ملک و سلطنه شده بود سه سال بود نمایندگان مجلس شوراى ملى متعاقب عقد قرارداد انتخاب شده بودند غالبشان هم در تهران بودند این وکلا جرأت نداشتند مجلس شوراى ملى را باز کنند سیلسیون تهران هم جرأت نداشتند حرف بزنند چرا؟ گفتند خوب اگر مجلس شوراى ملى از شد قرارداد را قبول کنیم یا رد کنیم کو آن مردى که قبول کند کو آن مردى که رد کند پس بهتر این است که مجلس شوراى ملى نباشد با دولت سویت شوروى که سه سال است به ما پیشنهاد کرده است که ما همسایه هستیم دوست هستیم عهدنامه ببندیم کو مردى که جرأت داشته باشد بگوید ببندیم و کو آن مردى که بگوید ما نمىبندیم پس بهتر این است که هیچ نشنویم و صدامان در نیاید این آقایانى که توقیف شدند حبس نشدند و تحت نظر بودند به طوری که میدانند قبل از ریاست وزرایى من بود ولى مسئولیت آن واقعه را من به عهده میگیرم شانه خالى نمیکنم. چرا شانه خالى نمیکنم زیرا آن موقع آقاى سردار سپه که بعد اعلیحضرت پهلوى شدند در کارها ما با هم مشاوره میکردیم و آنچه من میگفتم ایشان میکردند حالا که ایشان دور هستند من سزاوار اخلاقیم نیست که ایشان را مسئول بدانم نه! مسئولیت را خود من به عهده میگیرم و خودم را براى خاطر جنابعالى تبرئه نمیکنم حالا چرا؟ بعد صحبت میکنم و اما این که میخواستم جنابعالى را بگیرم حبس کنم(دکتر مصدق- تحت نظر میخواستید بگذارید) نه جنابعالى را به واسطه خیانتى که کردید میبایستى حبس کنم براى این که شما مجرم هستید شما میخواستید تمام عشایر فارس را بشورانید و اشرار را به شورش تحریک کردید شما خواستید اردو کشى بکنید خواستید برادرکشى بکنید. شما مجرم بودید شما جانى بودید ولى چرا ترتیب اثر ندادم براى این
+++
که روحیه و قدرت فکرى شما را میدانستم فکر شما فلج بود میدانستم با تمام فعالیتتان هیچ کارى نمى توانید بکنید و یک چیز دیگر هم بود که نخواستم این افتخار را به شما بدهم که به واسطه حبس شما شخصیتى براى شما قائل شوم(دکتر مصدق- پس تلگرافات براى چه بود) تلگرافات را براى این کردم آقاى دکتر مصدقالسلطنه من فعال ما یشاء بودم در آن موقع در ایران از شما بزرگترها- گردن کلفتترها را گرفتم به حبس انداختم شما را نخواستم حبس بکنم شما را هم میتوانستم.(دکتر مصدق- نتوانستید) نه اشتباه میکنید به شما تلگراف کردم که من براى ایران کار میکنم دست به دست هم بدهیم و این مملکت بدبخت را نجات بدهیم و منتظر بودم اول به جاى این که شخصیت روزنامه رعد و کوچکى جسمى سید ضیاء را در نظر بیاورید عرایض او را تمناى او را التماس او را که به نام ایران است بشنوید و او را هدایت کنید راهنمایى کنید به این جهت آن تلگراف را کردم که اتفاقاً در عرض این 22 سال این تلگراف براى جنابعالى یک سندى شد شما میخواستید کسب وجاهت بکنید این است که تلگراف سید ضیاءالدین پس از 20 سال در این مملکت نشان دادهاید(دکتر مصدق- تلگرافات دیگر هم هست) یکىاش را نشان بدهید(دکتر مصدق- بین خودمان باشد پس خلاصه پس از این که جنابعالى این تلگرافات را کردید آن اقدامات را کردید) چون من نمىخواستم برادرکشى بشود و این هم براى جنابعالى جاى مسرت است که تمام اهل ایران هیچ جا با من مخالفت نکردند جز سرکار تمام اهل ایران هیچ جا مخالفت نکردند. سکنه این مملکت از ولایات دهات، ایلات، عشایر همه اقدام مرا و حکومت مرا تبریک گفتند.(دکتر رادمنش- به جز آذربایجان و گیلان) آن وقت گیلان در تحت تشکیلات مختلط اشغال شده بود آقاى دکتر رادمنش قسمت گیلان در اظهار فکر خودش آزاد نبود آقاى دکتر رادمنش.(دکتر رادمنش- اینجا مجلس روضه خوانى نیست زنگ رئیس ایشان حق ندارند به دکتر مصدق حمله بکنند یعنى چه)(زنگ رئیس).
(رئیس- اینجا صحبت بینالاثنین نکنید هر کسى حرفى دارد بعد حرف بزند) اما مسئله کودتا آقاى دکتر مصدقالسلطنه قضایا را باید تفکیک کرد. یکى صورت ظاهر امر است یکى صورت باطن امر است صورت ظاهر امر این است که دستهاى از قواى قزاق به تهران وارد شدند در شب دوشنبه شهر تهران را اشغال کردند و سه روز بعد من رئیسالوزراى ایران شدم یعنى اعلیحضرت مرحوم احمدشاه معینالملک را فرستاد به منزل من و مرا دعوت کرد و من رفتم به قصر فرح آباد و پس از دو ساعت مذاکره دستخط ریاست وزرا را با اختیارات نامه به من تفویض کرد راجع به قضایاى تا ساعت ریاست وزرایى من شما فرصت داشتند در عرض این 20 سال سؤال کنید توضیح بخواهید از مرحوم احمدشاه از فرمانده قواى قزاق و از افراد صاحبمنصبان قزاق سؤال کنید و شما سؤال نکردید و در مجلس شوراى ملى هم وکیل بودند از اعلیحضرت پهلوى که سردار سپه و وزیر جنگ بودند و شما هم در این پارلمان بودید و به دفعات هم نطق فرمودید و نطقتان را من خواندم میبایستى بپرسید چرا نپرسیدید؟ آنچه من مطلعم این است، صورت ظاهرش این است که میفرمایید من مسبب این اوضاع هستم و من این اوضاع را فراهم کردهام و چنانچه اخیراً فرمودید یعنى در آخر مذاکرات خودتان فرمودید با تحریک و دست دیگران من این کار را کردم برخلاف اظهار شما و بسیارى با آن که چند ماه بعد از کودتا وقتى که آقاى سردار سپه وزیر جنگ ما بودند اعلامیه منتشر کردند و مسئولیت کودتا را به عهده خود گرفتند و چون در آن موقع شما آن اعلامیه را در تهران دیدید و خواندند نمیبایست دیگر از من سؤال بکنید ولى به علت آن اظهارى که کردم آن مسئولیت را به عهده میگیرم براى این که بدانید چرا من مسئولیت را به عهده میگیرم وضعیات قبل از کودتا را باید درنظر بیاورید مملکت ایران در تحت اشغال قشون اجنبى بود در بعضى از ایالات ما یک تشکیلاتى بود که با حکومت مرکزى مشغول جنگ و ستیز بود و در همان موقع خزانه مملکت خالى بود در همان موقع عده افراد قشونى و ژاندارمرى و امنیه و نظمیه در ایران چهل هزار نفر بود حقوق آنها هشت ماه و ده
+++
ماه عقب افتاده بود چندین صد نفر و چندین هزار نفر مهاجر از گیلان و مازندران آمده بودند که مى بایست از خزانه دولت زندگانى کنند و چون در خزانه دولت پولى نبود همه ماهه وزرا و رئیسالوزراهاى ایران باید سفارت انگلیس ملتجى شده براى دویست هزار تومان ماهیانه به اسم موراتوریم گدایى بکنند و این دویست هزار تومان را بین این و آن تقسیم کنند عدلیه و نظمیه و امنیه و ژاندارمرى هشت ماه مواجبشان عقب افتاده بود تمام تشکیلات هیئت اجتماعیه مختل شده بود شاه مملکت تازه از اروپا برگشته بود به واسطه این وضعیات و به واسطه خبر رفتن قشون انگلیس از ایران هراسان بود و مرحوم احمدشاه میخواست ایران را ترک کند و مراجعت کند و وقتى گفته شد که چرا مراجعت میکنید گفت من در امان نیستم اگر قشون انگلیس برود چگونه مىتوانم در پایتخت خودم که قشون و پلیس و ژاندارم ده ماه مواجب نگرفته زندگانى کنم و اگر متجاسرین به من هجوم کنند چه کنم احمدشاه مرحوم به سفارت انگلیس ملتجى شد از وزیر مختار انگلیس تقاضا کرد که براى این که او بتواند در ایران بماند قشون انگلیس حرکت خودش را از ایران به تعویق اندازد مستر نرمان وزیر مختار انگلیس پس از مخابره با لندن به شهریار ایران جواب داد که چون مجلس مبعوثان انگلستان بودجه این قشون را تصویب نمیکند قشون نمیتواند در ایران بماند احمدشاه گفت حالا که قشون نمیتواند من میروم گفتند نباید بروى گفت حالا که نباید بروم پس در تهران گرسنه، تهران بیچاره، تهران خوابآلود، دولهها و ملکها و سلطنههاى غفلت کار و سیاسیون نادان همه خواب بودند و سرنوشت ایران در اقیانوس تلاطم و بدبختى واژگون بود آن وقت بود که سید ضیاءالدین، همان سید ضیاءالدینى که در بهار جوانى در 18 سالگى خون خود را وقف ایران کرده بود و اکنون 38 سال زیادى زندگانى میکند آن سید ضیاءالدین آن روز به فکر شماها بود به فکر زن و بچه شماها به فکر شهر تهران به فکر مملکت به فکر ایران افتاد از خودگذشت بالاخره رئیسالوزرا شد تمام اسرار کودتا را نمیتوانم به شماها بگویم ادارک آقاى دکتر بزرگتر از آن است که حقایق دیگرى را بفهمد هر روز محکمه علیاى عدالت ملى تشکیل شد اول کسى که براى محاکمه حاضر شود سید ضیاءالدین است آنچه مى گویم مدرک دارم خلاصه رئیسالوزرا شدم اولین اقدام من تلگرافى بود به مرحوم مشاورالممالک سفیر کبیر ایران در مسکو که بدون تأمل عهدنامه شوروى را امضا کند اولین اقدام من این بود.(دکتر مصدق- آه آه) دومین اقدام من الغاى قرارداد ایران و انگلیس بود میفرمایید این قرارداد ملغى بود تصدیق مىکنم عملاً ملغى بود ولى یک وضعیت بغرنجى ایجاد کرده بود که افراد را خسته و وضعیت را فلج کرده بود ما 600 هزار لیره پول داشتیم در بانک شاهنشاهى از بابت منافع عقب افتاده کمپانى نفت جنوب و این ششصد هزار لیره آن وقت شاید دو ملیون تومان میشد در هر حالی که دولت ایران براى صد هزار تومان باید از سفارت انگلیس گدایى بکند بانک شاهى این پول را نمیداد در خزانه هم پول نداشتیم از گمرک نمیتوانستیم چیزى بگیریم چون که وسیله نبود تا هم دولت حرف میزد میگفتند آقا تکلیف قرارداد را معین کنید یا بگیرید یا بدهید قرارداد اگر عملى نشده بود ولى یک بغرنجى بود یک مانعى بود که اولاً افکار عمومى را متزلزل داشت هیچ کس نمیدانست قرارداد هست یا نه وکلا نمیدانستند به مجلس شوراى ملى که میروند آقا قرارداد را قبول کنند یا رد کنند من آمدم این را الغا کردم و اما این که فرمودید آیا از لرد کرزن مشاوره کردم و استیذان کردم این نکته بین خود ما است این نکته را دولهها و ملکها و سلطنهها نمیفهمند این نکته را یک مدیر روزنامه میفهمد بدون مشاوره با دولت انگلیس بدون استیشار با سفیر انگلیس و لرد کرزن من با مسئولیت خودم این قرارداد را الغا کردم یعنى من مدیر روزنامه ملغى کردم که معلوم شود میشود کرد به همین جهت لرد کرزن از من رنجید تا هفت حمل یعنى یک ماه و سه
+++
روز حکومت مرا نشناخت و خدا میداند چه اندازه همین رنجش لرد کرزن تأثیرى داشت در بودن و نبودن من در ایران این را من نمیدانم خدا میداند اما این که این چه نوع کودتایى بود آقاى دکتر. حکومت ملى یعنى چه؟ حکومت ملى مرکب است از قوه مقننه و قوه قضاییه و قوه مجریه قوه مقننه وجود نداشت پارلمانى نبود سیاست مشروطیتى نبود .
دکتر مصدقالسلطنه- مستشار مالیه که آوردید نفرمودید
سید ضیاءالدین- صبر کنید جوابش را عرض میکنم. مجلس شوراى ملى وجود نداشت پس از تعطیل دوره سوم وکلا کرسى خودشان را ول کردند و مملکت را به پیشامد واگذار کردند تا آن روزى که من رئیسالوزراى ایران شدم. تمام رئیسالوزراها و دولتهاى شما را سفارت روس و انگلیس تصویب و تشکیل میداد تنها رئیسالوزرا و دولتى که به شهادت خداى متعال بدون مداخله سفارت اجنبى تشکیل شد دولت من بود بله دولهها و ملکها و سلطنهها نمىفهمند این نکته را یک نفر مدیر روزنامه مىفهمد هر کسى را بهر کارى ساختند میل آن را بر سرش انداختند اعلیحضرت مرحوم احمدشاه مرا احضار فرمود و دستخط هم به من داد و اختیارات تام هم به من داد حالا داخل این بحث نمیشوم که این مقدمه را من چیده بودم یا دیگران چیده بودند به عقیده حضرتعالى صحیح بود یا غلط نتیجهاش را ببینیم چه بود؟(دکتر مصدق- قرار بود) شما فارس را بر ضد من شوراندید قوم خویشهاى مرا فرار دادند شما و امثال شما در تهران دسایس کردید شما مسئولاید در پیشگاه خدا در پیشگاه تاریخ در پیشگاه ملت ایران من جز این که جان بدهم چه میکردم نتیجه کودتا چه بود؟ چهل هزار نفر قشون پراکنده ایران از ژاندارمرى و قزاق و پلیس و امنیه در تحت اداره یک سرباز لایق که اسمش رضاخان میرپنج بود جمع شدند اداره شدند امنیت در مملکت فراهم شد تهران از خطر گذشت شاه راضى شد بماند خود شاه هم که مرعوب بود دید در تهران هم قوه هست در تهران هم کسانى هستند که جرأت دارند بگویند که ما زنده هستیم و میخواهیم زنده باشیم ما نمیخواهیم تسلیم شویم با این اراده ما و از جان گذشتگى ما شاه ایران هم جرأت گرفت فقط وقتى که دستخط ریاست وزرا را به من داد از من قول گرفت پس از این که امنیت در مملکت مستقر شد وسایل مسافرت او را به اروپا فراهم کنم من هم وعده دادم و بعد نتوانستم و همان که نتوانستم بین بنده و آن مرحوم به هم خورد بیچاره مرحوم احمدشاه در نتیجه بىقابلیتى و عدم لیاقت دولهها و ملکها و سلطنهها قبل از تشکیل کابینه اینجانب و پس از آن که از سفارت انگلیس مأیوس شد تلگرافى به دربار انگلستان و به مقامات عالیه مخابره نمود که اگر ممکن است احضار قشون انگلیس را از ایران به تعویق بیندازند جوابى نیامد کودتا به پا شد پس از آن که امنیت برطرف شده تجدید شد پس از آن که امضاى عهدنامه شوروى شد یک مسئله بغرنج و غامضى بین ما و همسایه که مناسبات تاریخى سیاسى اجتماعى اقتصادى ما را به یکدیگر مربوط ساخته و سه هزار کیلومتر با هم هم سرحد هستیم حل شده و روابط حسنه ایجاد گردید در تهران و مملکت یک آسایش فکرى براى همه ایجاد شد یک کار دیگرى هم کردم که آن را فراموش کرده بودم و حالا در نتیجه تذکر آقاى دکتر یادم آمد و از تذکر آقاى دکتر خیلى خوشحال شدم زیرا من آن را فراموش کرده بودم و آن مسئله پلیس جنوب بود به طوری که میدانید پلیس جنوب را چند سال قبل از من داده بودند و پس از آن که من رئیسالوزرا شدم یکى از اقداماتم این بود که به وزیر مختار انگلیس اظهار کردم من نمیتوانم پلیس جنوب را در تحت اداره افسران انگلیسى قبول کنم و باید متحمل بشود و منضم ژاندارمرى ایران گردد ژنرال فریزر را به تهران احضار کردم (آن وقت ماژور فریزر بود) و جلسه در هیئت وزرا تشکیل دادیم و مذاکره کردیم و اصولى را با هم موافق شدیم که پلیس جنوب تسلیم ایران بشود و از بابت مخارج گذشته
+++
قبول کردند که دولت انگلستان از ایران فعلاً ادعایى نکند ولى ژنرال فریزر گفتند کى این اردو را تحویل خواهد گرفت آیا افسرهاى تهرانى شما که دیروز همدست آلمانها بودند؟ گفتم نه. من از دولت سوئد پنجاه نفر صاحبمنصب براى ایران احضار کردهام که تشکیلات ژاندارمرى ایران را منظم کنند و به آقاى علاء که در همان موقع در لندن بودند در این بابت تلگرافاً دستور دادیم که برود به استکهلم و با دولت سوئد داخل مذاکره بشود. گفت خوب حالا تا وقتى که صاحبمنصبها بیایند ما چه بکنیم بین بنده و ماژر فریزر موافقت حاصل شد عده صاحبمنصبان انگلیسى که دویست نفر بودند به چهل نفر تنزل یابد و تا مدت یک سال در خدمت دولت ایران باشند و مطیع او امر وزیر کشور باشند و به مجرد این که صاحبمنصبان سوئدى به ایران آمدند صاحبمنصبان انگلیسى لوازم خودشان را بگیرند و بروند زیرا اگر هم خود ژنرال فریزر آن تکلیف را به من نمیکرد من نمیدانستم ولى چون تشکیلات آنها طرز مخصوصى بود من نمیتوانستم ولى چون تشکیلات آنها طرز مخصوصى بود من نمیتوانستم یک قوه که در آن موقع امنیت جنوب را عهدهدار بود و اگر چه جنابعالى ملاقات رسمى با آنها نمیکردید ولى تشریف داشتن جنابعالى در فارس به تکیه آنها بود پس من پلیس جنوب را منحل کردم .
دکتر مصدق- احضار فرمودید .
سید ضیاءالدین- منحل کردم و ثلث یا نصف آن را هم به اصفهان احضار کردم و در اصفهان ماندند .
دکتر مصدق- به تهران احضار فرمودید.
سید ضیاء- خیر به اصفهان احضار کردم و چنان چه گفتم علاقه من در انحلال پلیس جنوب چه بود؟ گذشته از این که به استقلال و سلامت مملکت ما لطمه وارد میاورد. در بدو امر که ما با دولت همجوار شوروى داراى مناسبات حسنه شده بودیم نمیخواستیم در ایران دولت یک تشکیلاتى را داشته باشد که در تحت اداره افسران یک مملکتى باشد که در آن موقع با دولت شوروى داراى مناسبات حسنه نبودند و همدیگر را نشاخته بودند
دکتر مصدقالسلطنه- پس چرا به تهران احضار کرده بودید!
سید ضیاء- عرض کردم کى آمدند به تهران عرض میکنم تازه هم به تهران احضار کرده باشم از وظایف من است وقتى که شما رئیسالوزرا شدید احضار نکنید من بودم کردم به شما هم مجبور نیستم توضیح بدهم به شما هم اجازه نمیدهم که در شئون رئیسالوزرایى من داخل بحث شوید و از من استیضاح کنید که چرا آن را خوردید؟ چرا آن کار را کردید؟ میلم بود به جنابعالى هم توضیح نمیدهم جنابعالى از اوامر شهریار ایران سرپیچى کردید من به شما چیزى نگفتم حکم دولت مرکزى را دور انداختید(دکتر مصدق- پاره کردم) من چیزى نگفتم خلاصه موفقیت حکومت من در انحلال پلیس جنوب موفقیت شایانى بود و از ماژور فریزر که در آن قضیه با من کمک و مساعدت کرد امتنان دارم و از دولت انگلیس و حکومت هندوستان که در انحلال پلیس جنوب با من مساعدت کردند و حتى وعده دادند از بابت مصارف گذشته چیزى در آن موقع مطالبه نکنند امتنان دارم اقدام دیگر من در آن موقع شروع به اصلاحات داخلى و جلوگیرى از دزدى و افراط مالیه براى من نهایت مسرت است که ایرانیها میتوانند بگویند که یک روزى یک دولتى داشتیم که دزد نبود و دزدى نکرد این افتخار مال شماها است مال ملت است زیرا من فرزند این مملکتم چون که فرمودید دیگران محرک من بودند باید این را بگویم روزى نماینده کمپانى نفت جنوب آمد پیش من و از من تقاضا کرد که امتیاز نفت شمال خشتاریا را به او بدهم گفتم من نمیتوانم گفت چرا؟ گفتم به دو دلیل دلیل اول این که مطابق عهدنامه ایران با حکومت شوروى امتیازاتى را که حکومت شوروى به ایران مسترد داشته ما حق نداریم به هیچ دولت اجنبى دیگرى بدهیم دیگر این که دادن امتیاز از حقوق من نیست و از مختصات مجلس شوراى ملى است صحبتهایى شد حرفهایى زد پس از آن که دید نمیتواند مرا قانع کند زبانى گشود که به مذاق من خوش نیامد جواب دادم آقاى مستر فلان من حاضر هستم
+++
براى مصالح عالیه ایران و انگلیس منافع کمپانىهاى انگلیسى را فدا کنم و چنین هم کردم و اینجا هم خدا میداند تا چه اندازه این اظهار من در بودن و نبودن من در ایران تأثیر کرد امتیاز راه شوسه تهران به قم را که یک کمپانى انگلیسى سالها بود اشغال کرده بود الغاء کردم و ژنرالهاى انگلیسى و کلنلهاى انگلیسى که براى قرارداد به تهران آمده بودند از تهران بیرون کردم .
دکتر مصدق- شما انگلیسىها را عاجز کردید .
سید ضیاء- اگر عاجز نکرده بودم آقاى دکتر مصدقالسلطنه مستر نرمان شریفترین وزیر مختار انگلیس در ایران از خدمت وزارت خارجه انگلیس خارج نمیشد بله کردم خلاصه تا بودهام خیلى کارها کردهام حالا که نمیخواهم تمام آنها را اینجا عرض کنم با این که هر چه عرض میکنم خارج از موضوع نیست ولى هر چه تاکنون عرض کردهام بس است کوتاه کنیم من این کارها را کردم و تا بودم به آقاى سردار سپه وزیر جنگ وقت با کمال وداد با هم کار میکردیم و من شخصاً از ایشان گلههاى شخصى ندارم اگر اختلافاتى هست در نظریات سیاسى است من پس از آن که از ایران حرکت کردم . . . یک مقتضیاتى پیش آمد که آن هم از اسرار کودتا است که من بودن خود را در ایران براى مصالح ایران مقتضى ندیدم با طیب خاطر ایران را ترک کردم کسى مرا بیرون نکرد اگر اطلاعى ندارید به شما میگویم روزى که من از تهران حرکت کردم شش هزار ژاندارم در تحت امر من بود در تهران قوه قزاق نبود قزاقها را به قزوین و منجیل مراجعت داده بودیم در تحت امر سردار سپه هزار و هشتصد یا دو هزار نفر افراد مرکزى بودند در همان موقع من قادر بودم هر چه میخواستم بکنم کسى مرا بیرون نکرد و طرد نکرد و این هم یک اسرارى است که من فقط میدانم و مجبور هم نیستم به شما توضیح بدهم من از ایران رفتم ولى اقدامات سه ماهه من روحى در ایران دمید که تا ده سال بعد از من ایران در عداد ملل زنده دنیا به شمار آمد هر چه در ایران امروزه دیده میشود مولود کودتا است اگر در طرح اساسى کودتا من بانى بودم اما در وقایع ناگوار نه حاضر و نه شرکت داشتم، در انتخابات دوره پنجم اهالى تهران مرا به وکالت انتخاب کردند رأى دادند پس از این که دیدند من وکیل میشوم همین آرا حومه که امروز جنابعالى را به اینجا آورد آوردند در آراء انتخابیه و نگذاشت من اکثریتى حاصل کنم پس جنابعالى آقاى دکتر فعلاً موضوع را به میان آوردید موضوع سلطنت را به میان آوردید شما بعد از 23 سال از مرحوم احمدشاه مدافعه میکنید در صورتی که شما همان کسى بودید که در همین تریبون آنچه فحش و ناسزا و بىاحترامى بود به احمدشاه کردید در نطقتان کردید(دکتر مصدق- کى؟) دیشب در نطقتان دیدم و بعد اینجا آنچه توانستید مدح و تملق و چاپلوسى از والاحضرت پهلوى کردید(دکتر مصدق- کى؟) در صورتى که علاء و تقىزاده مخالفت خودشان را اظهار کردند بدون این که تملقى بگویند(پس از مجلس شما رفتید چکمه پوشیدید و نتیجه همین چکمه پوشى شما این بود که داماد شما برادرزاده شما که مجرمترین رئیسالوزراهاى این مملکت بود(دکتر مصدق- به من چه؟) شما میخواستید دختر خودتان را بفرستید به وسیله دخترتان به او نصیحت کنید. بلى همان داماد شما که جوانهاى این مملکت را به محبس کشید قوه قضاییه این مملکت را محو کرد(دکتر مصدق- هوچىگرى نکنید) قوه قضاییه را در اجراییه مداخله داد) اینها یک حقایقى است که باید گفته شود اینها را کسى فراموش نمیکند باقى میماند بگذارید باقى بماند شالوده سعادت ایران تهریزى شده بود ولى من سردار سپه را رئیسالوزرا نکردم من ریاست وزرا را به ایشان ندادم من ایشان را به پادشاهى برنگزیدم. تمام ملت تمام مملکت خدمات او را تا پنج سال بعد از حرکت من تقدیر میکرد و امروز هم مقتضیات مملکت را مناسب نمیدانم که یک قضیه که چند سال پیش در غیبت من پیش آمده و امروز شما براى دشمنى من و عوام فریبى خودتان تجدید میکنید امروز ما در مملکت مواجه با یک بدبختیهایى هستیم با یک بیچارگىهایى هستیم با یک مصائبى هستیم و فقط سزاوار
+++
است از قضایایى بحث کنیم که مجریت مرا ثابت کند نه این که کى شاه بود و چطور بود و چطور رفت این که مصائب بیست ساله را ذکر میکنید و مرا مسبب بدبختىهاى ایران میدانید مثل این است که مسئول شهادت حسین ابن على در صحراى کربلا حضرت پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله باشد زیرا اگر پیغمبر اسلام را نیاورده بود بنىامیه هم پیدا نمیشد معاویه هم پیدا نمیشد.
حسین بن على هم کشته نمیشد به همان اندازه که جد اکرمم پیغمبر مسئول فجایع کربلا است من هم مسئول فجایع بیست ساله هستم مطلبى را فرمودید ولى جرأت نداشتید و جرأت نکردید وقایع را روشن بگویید و اشاره کردید ولى من جرأت دارم و با جرأت مىگویم(دکتر مصدق- البته!) گفتید کودتاى انگلیسى بود و این کودتا را انگلیسها کردند قضیه خیلى مضحک است انگلستان براى اجراى قرارداد کودتا نکرد براى الغاى آن چرا کودتا میکند بشنوید مردم تعجب کنید سه سال قرارداد امضا شد آنچه من مطلعم آنچه من اطلاع دارم در هیچ تاریخى هیچ سفارت انگلیس به دولت ایران فشار نیاورد که این قرارداد را اجرا بکند میخواست اجرا بکند میخواست اجرا نکند وقتى که دولت انگلیس براى اجراى آن نمیخواهد کودتا کند براى الغایش چرا کودتا بکند؟ پس مطلب چیست؟ باید مدیر روزنامه بود تا این مسائل را فهمید باید از مردم بود تا این حقایق را دانست باید از طبقه اشراف ملک و دوله و سلطنه نبود باید کسى باشد که تمام دوره زندگانى خودش فکرش صرف جمع مال از طرق غیر مشروعه مستوفىگرى و خالصهخورى نباشد تا بتواند بفهمد چگونه یک از جان گذشته میتواند به یک مملکت خدمت بکند و یک کارى بکند که عقول ناقصه ادراکات ناقصه از قوه درک آن عاجز است. خیر آقا! این کودتاى انگلیسى نبود انگلیسىها پیشبین هستند انگلیسها سیاست سه ماهه ندارند اگر انگلستان میخواست سیاست سه ماهه داشته باشد کار انگلستان چند قرن پیش مثل کار امروز ما شده بود نه خیر این یک کودتاى انگلیسى نبود(دکتر مصدق- پس چه بود؟) فداکارى سید ضیاءالدین بود حالا این اظهارات من شما را قانع نکرد حقایق دیگرى هست که من نگفتم و نمیگویم اگر میخواهید بدانید محکمه علیاى عدالت ملى را تشکیل دهید من براى محاکمه حاضر هستم(دکتر مصدق- تعلیق به امر محال میفرمایید) من مسئولیت مسبب بودن وقایع سوم حوت را به عهده میگیرم در مقابل خدا در مقابل تاریخ در پیشگاه ملت ایران از این کودتا براى خودم بهره نبردم جز یک مزاج علیل نه دزدى کردم نه کسى را کشتم دستم به خون کسى آلوده نشد مال کسى را نبردم خانه کسى را خراب نکردم فقط یک عده کسانی که معتاد نبودند در تاریخ زندگانى خودشان حبس بشوند تحت نظر گرفتم در آن روزهاى تاریک تنها من و فقط من بودم که از خود گذشتم و ایران را از خرابى و تجزیه نجات دادم. از این اظهارات قصدم تحریک آقایان نمایندگان نیست براى تصویب اعتبارنامه من علاقه شخص من محرک بودن و نبودن در مجلس نیست و کسانی که به من محبت یا بىلطفى دارند فقط باید وجدان خود را حاکم عرایض من و وقایع تاریخى قرار بدهند من طالب مقام نیستم طالب شهرت نیستم طالب راحتى و جمع مال نیستم دو ماه پیش به من تکلیف شد سفارت امریکا و ریاست هیئت اعزامیه را به ممالک خارجه قبول کنم من نکردم اگر پول میخواستم به واشنگتن میرفتم اگر شهرت میخواستم به واشنگتن میرفتم اگر مقام و عیش و راحتى و ذوق ملک و ملک و دوله و سلطنه داشتم به واشنگتن میرفتم من اینجا ماندم و اینجا هم میمانم براى ایران. خلاصه من چه باشم چه نباشم امیدوارم آقایان وکلاى ملت وضعیات بدبخت مملکت خودمان را تشخیص بدهند کوشش من در افتتاح مجلس براى من یک حقیقتى بود فقط این بود که مجلس ناقص را از نبودنش بهتر میدانستم از لحظه اول مصمم شدم اتحاد و اتفاق خودم را نشان بدهم با هیچ اعتبارنامه مخالفت نکردم نه این که اعتبارنامهها و انتخابات تمام مراحل قانونى و حقیقى خود را طى کرده بود نه براى این نبود! براى این بود که موقع مملکت را مناسب با تعویق
+++
افتتاح مجلس ندیدم این دو روزه در روزنامه برداشتند به آقایان وکلاى ملت حمله کردند که چرا اعتبارنامهها را این طور تصویب کردید و یک نسبتهاى ناسزایى به اکثریت دادند خواهش میکنم از فحش روزنامهها افسرده نشوید شما یک وظیفه نمایندگى دارید من چه در مجلس باشم چه در مجلس نباشم خواهان مجلس هستم و کوشش خواهم کرد شماها را در مقابل دشمنان مجلس مدافعه کنم من عظمت و استقلال فکر مجلس را خواهان هستم زیرا تمام مظهر قدرت ملى با این مجلس است آقایان نمایندگان این ایام بدترین ایام تاریخ ایران است این ایام بهترین ایام تاریخ ایران است این دوره ایمان است این دوره دوره بىایمانى
است این عصر عصر دانش و خردمندى است این عصر عصر نادانى و بى خردى است این فصل فصل روشن است این فصل فصل تاریکى است بهار امید در پیش است زمستان ناامیدى در برابر عفریت بدبختى دامن نیستى را گسترده و فرشته سعادت پروبال خود را گشوده چرا؟ زیرا همه چیز داریم و هیچ نداریم هیچ نداریم و همه چیز داریم. از آنچه گفتم و شنیدید و گوش هم دادهاید شاید تباین و تناقص تشخیص دهید به نظر من اگر تباینى باشد در عقول و افهام است اگر تناقضى باشد در سنجش و ادراک است و اگر اختلافى باشد در تشخیصات است همه میدانید جرا این ایام بدترین ایام تاریخى ایران است اکنون ببینید چگونه این ایام بهترین ایام تاریخى ایران است اگر ماهها اگر ایرانیان اگر کسانى که سرنوشت این مردم بدبخت را در دست گرفتهاند با فداکاریهاى خود با از خودگذشتگىهاى خود با خداشناسى و مردم دوستى خود و اخلاص و چشمپوشىهاى خود قدمهایى بردارند آن وقت است که ما میتوانیم بگوییم این ایام بهترین ایام تاریخ ایران است اگر مفهوم اضمحلال را بدانیم اگر روزهاى تاریکى که براى نسل آتیه در پیش است به نظر آوریم نسلى که هنوز از کتم عدم به عرصه وجود نیامده و جز ذلت و ادبار و فلاکت میراثى براى وى تهیه نشده با دیده عبرت بنگریم و با یک تکان خود را از لعنت و سرزنش ابدى رهایى بدهیم اگر با اخلاص و ایمان به خدا قرض خود را به ملتى که ما را پرورش داده ادا کنیم آن وقت است که با شیرینترین وجهى روشنى و بهار سعادت ایران را در پیش خود دیده با جلوهترین صفحات تاریخ ایران را به وجود آوردهایم پس هر چه هست در ما است آقایان اگر شماها فداکارى بکنید به جاى چشمهاى اشکبار در آتیه نزدیکى با لبهاى خندان پیشانىهاى گشوده سیماى متبسم ایرانیان را نگریسته همدیگر را یکدیگر را شادباش خواهید گفت آن وقت است که آثار اهتزازات فکر روشن ایرانى، شعشه الهامات الهى جلوه تجلیات معرفت انسانى، شعله عشق خدا پرستى، یعنى مردم دوستى نتیجه اخلاص خدمتگزاران با تقواى ملت و ارزش واقعى دوستان صمیمى ایران را ملاحظه و مشاهده خواهیم کرد آمین یا رب العالمین .
عدهای از نمایندگان – مذاکرات کافی است.
دکتر معظمى- بنده با کفایت مذاکرات مخالفم من پیشنهاد تنفس میکنم.
دکتر مصدق – اجازه میفرمایید بنده یک توضیحی دارم.
فاطمى- صحبتى که در مجلس است راجع به اعتبارنامه آقاى سید ضیاءالدین بود مخالف با اعتبارنامه شخص آقاى دکتر مصدق بوده و آقاى دکتر رادمنش و فداکار مخالفت خودشان را پس گرفتند بنابراین باید یک نفر مخالف صحبت کند و چون مخالفى نیست توضیحى که ایشان دارند باید بدهند .
یک نفر از نمایندگان- پیشنهاد کفایت مذاکرات شده است
فاطمى- اجازه بفرمایید مطلبى را که آقاى دکتر مصدق میخواهند بفرمایند .
دکتر مصدق- یک کلمه میخواهم توضیح بدهم.
رئیس- بفرمایید.
دکتر مصدق- بنده خیلى متأسفم که فرمایشات آقا به یک حماسهسرایى بیشتر شبیه بود تا به یک صحبتهایى که باید در مجلس بشود ایشان نسبت به رجال بزرگ ایران نسبت به رجال وطنپرست . . .(در این موقع به علت بروز احساسات و تظاهراتى از طرف تماشاچیان که مخالف نظم مجلس بود آقاى رئیس جلسه را ترک و موقتاً در این وقت(یک ساعت
+++
و نیم بعدازظهر) جلسه به عنوان تنفس تعطیل و پس از نیمساعت مجدداً تشکیل گردید)
رئیس- آقاى نبوى.
حسن نبوى- آقایان تصدیق میفرمایید که الان مدتى از وقت معمول گذشته و مذاکرات هم در این موضوع ناتمام مانده است اگر اجازه میفرمایید امروز جلسه ختم شود و جلسه موکول به فردا شود.(صحیح است)
3 - موقع و دستور جلسه بعد- ختم جلسه
رئیس- اگر آقایان تصویب میفرمایند جلسه را ختم میکنیم(صحیح است) جلسه آینده فردا(چهارشنبه) سه ساعت قبل از ظهر دستور هم بقیه مذاکرات امروز [مجلس دو ساعت و ده دقیقه بعدازظهر ختم شد]
رئیس مجلس شوراى ملى- اسعد
+++